به عید قربان ۹۷ نزدیک میشویم تاریخ عید قربان در تقویم ۹۷، ۳۱ مرداد ماه است. همانطور که همه ما داستان این روز عزیز را میدانیم، پس پی به عظمت این عید بزرگ بردهایم. عید قربان یکی از بزرگترین عیدها محسوب میشود و در این روز گوسفند و گاو و … قربانی میکنند. این روز معنوی است و اعمال زیادی دارد ، دعا میخوانند و با خدا راز و نیاز میکنند. با مولودی عید قربان دلهایمان را به خدا نزدیک کنیم و تحت تاثیر مولودی عید قربان قرار گیریم. میتوانیم مولودی عید قربان را با صوت بخوانیم و خدایی شویم. در ادامه این مطلب از مجله بانوان و دخترانه صورتیها ، با مولودی عید قربان همراه شما هستیم.
مولودی عید قربان
بوی عید آید همی از موی مشک افشان تو
کام دل خواهم به جان از لعل چون مرجان تو
در شبان تیره بینم تا سحر چون صبح عید
بزم دل گردیده روشن از رخ رخشان تو
گر اویس اندر قرن بشسکت دندان را ز سنگ
دیده بود از دیده دل گوهر دندان تو
عید قربانست و هرکس بره یی قربان کند
من بر آنم تا نمایم جان خود قربان تو
حاجیان در کعبه گل محو و مات هر مقام
ناجیان در کعبه دل واله و حیران تو
حاجیان گیرند روزی عطف دامان حرم
ناجیان گیرند دایم گوشه ی دامان تو
حاجیان در کعبه گل پای کوبان در طواف
ناجیان در کعبه دل سر خوش از سامان تو
حاجیان را گر بود خورشید بر سر سایبان
ناجیان را هست بر سر سایه احسان تو
حاجیان گردیده از راه نعم مهمان حق
ناجیان گردیده بر خوان کرم مهمان تو
حاجیان جویند نام از حرمت بیت الحرام
ناجیان یابند کام از رفعت ایوان تو
حاجیان در طوف درگاه فلک فرسای حق
ناجیان در طوف خرگاه ملک دربان تو
مولودی عید قربان
در مقام کعبه کویت ز جان گشتم مقیم
تا بدیدم آب زمزم در لب خندان تو
در کتاب آفرینش آیت عزوعلاء
هرچه بینم از الف تا یا بود در شان تو
روز و شب در ملک سرمد از طریق اقتدار
چون قضا دارد قدر سر بر خط فرمان تو
تیر بهران فلک در کیش ماند جاودان
گر به میدان صلابت بنگرد جولان تو
گرچه هر دردی ز درگاهت شود درمان پذیر
خوش قبود دردی که یابد بویی از درمان تو
هر کتابی را ز حق آورده هر پیغمبری
شرح و بسط آن بود در دفتر دیوان تو
گر حکیمی همچو لقمان در جهان پیدا شود
از قضا آورده بر کف لقمه یی از خوان تو
چشمه فیض تو را خوانند گر عمان به نام
ماه تا ماهی بود یک قطره از عمان تو
چون تویی دریای رحمتمعدن جود و سخا
هرکسی دارد نظر بر لطف بی پایان تو
سرفرازیها کند از فیض درگاهت مدام
هرکه پا بنهاده از جان در ره عرفان تو
یاعلی روح الامین از شوق گوید آفرین
هر زمان از دل برآید بر زبان عنوان تو
بود حسان گر ثنا خوان پیمبر در عرب
در عجم باشد شکیب از جان و دل حسان تو
مولودی به مناسبت عید قربان
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پرده بزم وصالم
مرا دست خلیل الله برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطه خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست
بسی سرگشته اخلاص داریم
بسی قربانیان خاص داریم
اساس کشور ارشاد، از ماست
بنای شوق را، بنیاد از ماست
چراغ این همه پروانه، مائیم
خداوند جهان را خانه، مائیم
پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست
حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست
در اینجا، بس شهان افسر نهادند
بسی گردن فرازان، سر نهادند
بسی گوهر، ز بام آویختندم
بسی گنجینه، در پا ریختندم
بصورت، قبله آزادگانیم
بمعنی، حامی افتادگانیم
کتاب عشق را، جز یک ورق نیست
در آن هم، نکته ای جز نام حق نیست
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیتی، کاین کار پرداخت
درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«انا الحق » میزنند اینجا، در و بام
ستایش می کنند، اجسام و اجرام
در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند
سخن گویان معنی، بی زبانند
بلندی را، کمال از درگه ماست
پر روح الامین، فرش ره ماست
در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندرین جانب، نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت
خوش آن درزی، که زرین جامه ام دوخت
خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت
مرا، زین حال، بس نام آوریهاست
بگردون بلندم، برتریهاست
مولودی برای عید قربان
بدوخندید دل آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین توده گل
که گوئی فارغی از کعبه دل
ترا چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبه ای مانند دل نیست
ترا گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حی داور
ترا گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
ترا گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
ترا در عیدها بوسند درگاه
مرا بازست در، هرگاه و بیگاه
ترا گر بنده ای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد
ترا تاج ار ز چین و کشمر آرند
مرا تفسیری از هر دفتر آرند
ز دیبا، گر ترا نقش و نگاریست
مرا در هر رگ، از خون جویباریست
تو جسم تیره ای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
ترا گر مروه ای هست و صفائی
مرا هم هست تدبیری و رائی
درینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهره اوست
ترا گر دوستدارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
مولودی عید قربان
ترا گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
درین عزلتگه شوق، آشناهاست
درین گمگشته کشتی، ناخداهاست
بظاهر، ملک تن را پادشائیم
بمعنی، خانه خاص خدائیم
درینجا رمز، رمز عشق بازی است
جز این نقشی، هر نقشی مجازی است
درین گرداب، قربانهاست ما را
بخون آلوده، پیکانهاست ما را
تو، خون کشتگان دل ندیدی
ازین دریا، بجز ساحل ندیدی
کسی کاو کعبه دل پاک دارد
کجا ز آلودگیها باک دارد
چه محرابی است از دل با صفاتر
چه قندیلی است از جان روشناتر
خوش آن کو جامه از دیبای جان کرد
خوش آن مرغی، کازین شاخ آشیان کرد
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی
کسی بر مهتران، پروین، مهی داشت
که دل چون کعبه، زالایش تهی داشت
پروین اعتصامی
مولودی عید قربان جدید
طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی
فروغ وحدت و توحید داده بر دلها
ز خاک پاک منی سرکشد بدامن عرش
نوای زمزمۀ گرم عاشقان خدا
در آن زمین مقدّس زدند حلقۀ عشق
به اشک و ناله و افغان و شور و شوق و دعا
رسد باوج سماوات نغمۀ لبیک
زکوه وسنگ وشن و خاک و ریگ آن صحرا
زدند خیمه در آن سرزمین که هر گامش
ز اشک دیده پیغمبری گرفته صفا
محمد و علّی و فاطمه حسین و حسن
نهاده اند رخ بندگی بخاک آنجا
صدای گرم مناجات حضرت مهدی
طنین فکنده در آن سرزمین بموج فضا
خوشا بحال دل محرمی که در آن جمع
جمال گمشدۀ خویش را کند پیدا
خوشا بحال دل آنکه بشنود پاسخ
از آن دهان مقدس چو گفت یا مولا
خوشا به ناله و فریاد و سینه سوختهای
که با دعای امام زمان رود بالا
روند جانب مسلخ کنند قربانی
نه گوسفند بگو گرگ نفس و دیو هوی
دوباره زنده شود خاطرات آن پدری
که زیر تیغ، پسر را نشانده بهر فدا
کشیده کارد بحلق پسر که در ره دوست
کند سر از بدن نوجوان خویش جدا
کشیده تیغ ولی آن گلو بریده نشد
که بُد نهفته در آن سرّ قادر دانا
به خشم آمد و گفتا به کارد کز چه سبب؟
نمی بُری گلوی نازک ذبیح مرا
به سنگ خورد لب تیغ تیز و سنگ شکافت
که ناگه از لبۀ تیغ شد بلند ندا
که ای خلیل تو گوئی بِبُر چسان ببُرم
که نهی میکندم ذات قادر یکتا
دراین مکالمه ناگاه گوسفند به دوش
رسید پیک خدا نزد حضرتش ز سما
که ای خلیل خدا حبذا، قبول، قبول
زهی زهی به چنین دوستی و صدق و صفا
ادامه مولودی عید قربان
بجای ذبح پس، گوسفند کند قربان
که هدیۀ تو پذیرفته شد به درگه ما
بُرید سر زتن گوسفند و گفت دریغ
نریخت خون ذبیحم بخاک دوست چرا؟
ندا رسید خلیلا به پیش رو، بنگر
که راز مخفی ما بر تو می شود افشا
به پیش روی نظر کرد و دید غرفه بخون
ذبیح فاطمه را در منای کرب و بلا
گشوده چنگ بسی گرگهای کوفه و شام
بقصد ریختن خون یوسف زهرا
زتشنگی زده آتش بدامن گردون
صدای ناله اطفال سیدالشهداء
رباب اشک فشان در کنار گهواره
گلوی نازک اصغر نشان تیر جفا
سکینه بر لبش از سوز تشنگی تبخال
دو دست گشته بریده از پیکر سقّا
شکافته است جبین جوانش از دم تیغ
چنانکه فرق علی در نماز گشته دو تا
بریز خار نهان لاله های گلشن وحی
به جستجو شده کلثوم و زینب کبری
چو دید صحنۀ آن محشر عظیم خلیل
دو دست غم بسر خویش زد، فتاد زپا
ندا رسید خلیلا ثواب گریۀ تو
فزون تر است ز ذبح پسر به درگۀ ما
کدام صحنه بود همچو کربلای حسین؟
کدام روز بود همچو روز عاشورا؟
مصائب همۀ انبیاست حق حسین
که او به بزم ازل سر کشیده جام بلا
به وصف دوست نبندد لب از سخن «میثم»
اگر زبان بِبُرندش، دلش بود گویا
غلامرضا سازگار
پیشاپیش عید قربان مبارک
بچه ها دعا کنید این روز عزیز به همه خوش بگذره،باشه؟
ببخشید خانم جعفری میخواستم یه سوالی بکنم . اگه برای مطالب قدیمی تون کامنت بزارم شما اونارو میذارید ؟؟؟؟؟؟یا نه آخه من چند روزه برای تعدادی از مطالب قدیمی تون کامنت گذاشتم هی میرم نگاه میکنم میبینم هنوز اونارو نذاشتید در حالیکه کامنت هایی که برای مطالب جدیدتون میذارم بلافاصله و درست چند ساعت بعد توسط شما توی لیست قرار میگیره
در پاسخ به محیا– سلام دوست خوبم مطالب قدیمی هم کامنتشون تایید میشه. شما برای کدوم مطلب قدیمی کامنت گذاشته بودین؟
ابجی محیای گل منم تو مطالب قدیمی کامنت گراشتم منتشر شد درست بعد از مدت کمی
ابجی رحان مبارکت باشه این روز عزیز….ایشالا کباب بچسبه 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂
آبجی رحان تو از طریق اپلیکیشن صورتی ها کامنت هامونو منتشر میکنی ؟؟؟؟؟
در پاسخ به شیما پروازی نه 🙂
بیشتر برای دیالوگ های ماندگارتون کامنت گذاشتم
الان رفتم نگاه کردم ممنون که کامنت هام رو گذاشتین
ممنون / عید همون تون مبارک ? البته پیشاپیش