در این مطلب از مجله صورتیها باز هم با معرفی یک کتاب بسیار زیبا و خواندنی خدمتتان رسیدیم. نام این کتاب پرطرفدار کتاب چشم گربه اثر نویسنده بزرگ مارگارت اتوود ماست. اگر قصد دارید که این کتاب را بخوانید اما نمیدانید که چه موضوع و محتوایی دارد حتما تا انتها با مطلب معرفی کتاب چشم گربه همراه ما باشید.
معرفی کتاب چشم گربه
کتاب چشم گربه که یکی از آثار پرطرفدار نویسنده مشهور کانادایی مارگارت اتوود میباشد از زبان یک نقاش مسن و پیر که در نمایشگاه آثارش شروع به نقل کردن میکند نوشته شده.
این شخصیت که به نوعی راوی داستان هم شمرده میشود متن داستان را در مواجهه با آثار خودش که به نوعی باعث یادآوری اعتقادات و خاطرات و سرگذشتش میگردد در ذهن خود مرور میکند. فضای این کتاب، فضایی تاریک است و از اعتقادات فمنستی نویسنده نشات میگردد.
درباره نویسند کتاب چشم گربه:
مارگارت اتوود که نویسنده و فعال فمنیستی مشهوری در جهان است ملیتی کانادایی دارد. این نویسنه معروف کتابهای زیادی را به رشته تحریر در آورده که اکثر آنها جزو نوشتهها و کتابهای پرطرفدار جهان محسوب میشوند.
مارگارت از شش سالگی شروع به نوشتن نمایشنامه و سرودن شعر کرد. مارگارت اتوود در سال ۱۹۵۷ وارد دانشگاه تورنتو شد و در سال ۱۹۶۱ میلادی نیز از رشته ادبیات انگلیسی و فرانسه فارغ التحصیل گشت.
این نویسنده پر کار کانادایی تا کنون بیش از ۴۰ کتاب و نوشته و شعر منتشر کرده و از میان کتابهایش نیز کتابهای چشم گربه، سرگذشت ندیمه، عروس فریبکار، گریس دیگر و آدمکش کور به زبان فارسی ترجمه شدهاند.
قسمتی کوتاه از کتاب چشم گربه:
می گویم: «استیفن می گه زمان خط نیست.» همان طور که انتظارش را داشتم، کردلیا پشت چشم نازک میکند.
می گوید: «واقعاً؟» هر دو از این جواب خوشمان می آید. این جواب، ماهیت زمان را سر جایش مینشاند، و همین طور استیفن را که به ما می گوید « نوجوون ها»، انگار خودش نوجوان نیست.
من و کردلیا به روال شنبه های زمستانی، سوارِ تراموا، به مرکز شهر میرویم. فضای داخل تراموا از دم و بازدمِ چندباره و بوی پشم، دَم دار و خفه است. کردلیا با اکراه می نشیند، هرازگاهی با آرنجش سقلمه ای به من میزند و با آن چشمهای سبز تیره که کورسویی مات مثل فلز دارند، بی روح و بی حالت، به دیگران خیره میشود. با نگاه خیره اش همه را از رو می برد، و من هم کم از او نیستم. سرسخت و نفوذناپذیریم، می درخشیم، سیزده ساله ایم.
کُتهای پشمی و بلند و کمردار میپوشیم، یقههای مان را بالا میدهیم تا شبیه کُت ستارههای سینما شوند، با چکمههای لاستیکی که لبههای بالایی اش را تا میزنیم، و توی چکمهها هم جورابهای کار مردانه پا میکنیم. روسریهایی که به اجبار مادران مان سر میکنیم و به محض دور شدن از دیدرس شان از سر بَرِشان میداریم، فعلاً در جیب های مان چپانده شده اند.
از سربند و این جور چیزها خوشمان نمیآید. دهانمان حالتی خشک و خشن دارد، سرخِ جگری، براق مثل ناخن. فکر میکنیم با همدیگر دوستیم.
در ترامواها همیشه خانمهای پیر هم هستند، یا شاید ما تصور میکنیم پیرند. پیرزنهای جورواجور، بعضیها لباس های آبروم Soo ف که جلوه ای شاد دارند. بعضیها فقیرترند و شالهای تیره رنگ روی سر و شانههای شان انداختهاند.
بقیه گرد و قلنبهاند، با دهان های چفت شده و خطوطی حاکی از خودبینی، و کیف های خرید از بازوهای شان ریسه شدهاند؛ اینها برای ما تداعی کنندهی حراجها و بخشهای فروش اجناس ارزان قیمت در فروشگاهها هستند. کردلیا با یک نظر پارچه ی ارزان را می شناسد. میگوید: « گاباردین، پارچه های بُنجُل. »
کسانی هم هستند که هنوز از تک و تا نیفتادهاند، کسانی که هنوز سعی دارند تا حدّ امکان جذاب به نظر برسند. تعدادشان زیاد نیست، اما از دیگران متمایزند. لباسهای سرخ یا ارغوانی میپوشند، با آویزها، و کلاه هایی که شبیه کلاه های سرِ صحنهاند.
دنبالهی سارافون های شان از زیر دامن های شان بیرون زده، سارافونهایی با رنگهای عجیب و اغواکننده. هر رنگی غیر از سفید اغواکننده است. موهای شان را طلایی روشن یا آبی ارغوانیِ روشن میکنند، یا رنگ مشکی مات که در کنار پوستِ کاغذمانند شان جلوهای چشمگیرتر دارد. با خط چشم های کشیده دور چشم های واقعی شان.
اینها همان گروهی هستند که به احتمال زیاد با خودشان حرف میزنند. یکی شان هست که میگوید: « گوشتِ گوسفند، گوشتِ گوسفند » مدام تکرار می کند، مثل آواز، یکی هم هست که با نوک چترش به پاهای مان سیخونک میزند و میگوید: «لُخت و عور.»
ممنون که با مطلب معرفی کتاب چشم گربه اثر مارگارت اتوود همراه صورتیها بودید. امیدواریم که از این کتاب خوشتان آمده باشد و آن را تهیه کرده و بخوانید. اگر این کتاب را خواندید حتما در بخش نظرات، برای ما بنویسید که از خواندن این کتاب چه تجربههایی کسب کردید؟
در ادامه این مطلب را نیز میتوانید بخوانید:
♦ معرفی کتاب دزیره اثر آنه ماری
♦ دانلود رمان سنگ سیاه با لینک مستقیم و رایگان