کم کم به روز دانشجو، یعنی ۱۶ آبان نزدیک میشویم روز دانشجو در بین دانشجویان هیاهویی برپا میشود و در دانشگاهها معمولا جشن میگیرند و در آن محیط شادی برای دانشجویان فراهم میکنند وقتی صحبت از دانشجو میآید ناخودآگاه فکرمان سراغ طنزهای بین استاد و دانشجو و کلاس میرود در ادامه این مطلب از مجله بانوان و دخترانه صورتیها، شعر طنز استاد و دانشجو را میخوانید این شعر خنده دار برای استاد صرفا جهت خندیدن شما میباشد.
شعر طنز استاد و دانشجو
روزگارم بد نیست
تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی
جزوه ای پر ز زیراکس دوستان
و علومی که در این نزدیکیست
لای این واحدها ، پای آن برگ سفید
توی پروندهء مشروطی و کسر واحد
اهل دانشگاهم
پیشه ام الافیست
گاهگاهی میروم دانشگاه
تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس
بلکه غیبت را حاضر بکند
که ز آموزش من ، جان سالم ببرم
چه خیالی چه خیالی… میدانم
خوب میدانم …
غیبتم بسیار است
حذف درس و کسریم اجباریست
من به مهمانی کسری رفتم
من به پشت اندوه
من به ایوان هراسانی و خواهش رفتم
رفتم از پلهء پاچه خواری بالا
شعر خنده دار برای استاد
تا به کوی استاد
تا به هوای نمره و استدعا
تا شب حسرت پاس کردن رفتم
نمرههای اندک
استاد در آرزوی لحظهای آرامش
شاگرد در آرزوی نمرهای افزایش
یاد هر درد و غم و بی پولی
تا که شاید دل استاد به رحم بیاید
ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها
من دانشجوام
شغل من خوش تیپیست
گوشی ام یک نوکیا
عینکم آفتابیست
در خیالم جریان دارد پول، جریان دارد کٍیف
مد ، از طرز لباسم پیداست
چشم ها را باید شست
پشت لنز باید برد
کار ما نیست شناسایی لنز رنگی
کار ما شاید اینست که در افسون عینک، چهار چشم باشیم
پشت کافی نت اردو بزنیم
آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر
عینکی باید داشت
شعر طنز استاد و دانشجو
محمدعلی ساکی یکی از شاعرانی است که درباره شعر خنده دار برای استاد چنین سروده است:
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم
مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم
در پاسخ پرسیدن از راز بقای عشق
برهان ترد غیرمستحکم نیاوردم
پشت سرم حرف زیادی بود پیش از این
ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم
داروی درد مزمن مردم شدم اما
تنها برای درد خود مرهم نیاوردم
ابلیس خود را خفه کردم با خیال تو
نامی ز حوّا گندم و آدم نیاوردم
شعری برایت بافتم با تار و پود عشق
اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم
گم کرده بودم دست و پایم را به طوری که
از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم
شعر طنز و خندهدار برای روز دانشجو
شعری از عباس احمدی با عنوان «مثنوی دانشجویی» و در بیان دردهای دانشجویی (شعر طنز استاد و دانشجو):
اول اشعار با نام خدا
با سلامی خدمت اهل صفا
نسل بعد از نسل بعد از من، سلام
نسل شوت و نخبه و لمپن سلام
بشنو از من چون حکایت میکنم
درد دانشجو روایت میکنم
در هوایی سرد شعری گفتهام
بشنوید از درد شعری گفتهام
“سینه خواهم شرحه شرحه از فراق”
تا بگویم فرق خر را با الاغ
“هرکسی از ظن خود شد یار من”
کرد کاه و یونجه اش را بار من
“سر من از ناله من دور نیست”
گرچه اصلا سور و ساتم جور نیست
شعر من معجونی از زخم دل است
تحفهای آوردهام ناقابل است
زخم را با طنز قاطی میکنم
ادعای گنده لاتی میکنم
شعر من درد من و زخم شماست
کار آن وا کردن اخم شماست
من جوانی خنگ و پیزوری شدم
یک دو سالی پشت کنکوری شدم
بر جوانی خودم آذر زدم
خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم
چون نتایج آمد اشکم شد روان
فحش دادم بر زمین و بر زمان
دیدم از بخت بد و عقل فلج
گشتهام دانشجوی شهر کرج
لیک دیدم من که شکر حق سزاست
حکما این هم قسمت و تقدیر ماست
میروم آن جا و با لطف خدا
میخورم هیچی کلاس و درس را
حیف آمد طعنه از هر سمت و سو
گاومان زایید آن هم شش قلو
هر کسی در وسع خود در آن زمان
فحش و لیچاری نمودی بارمان
مادرم میگفت آخر حیف نان
شد کشاورزی هم آخر رشته؟ هان
حرفها را پشت گوش انداختم
ساک خود را روی دوش انداختم
زود من رفتم به سوی ترمینال
دل پر از اندیشه، کله پر سوال
خوابگاهی بهتر از باغ بهشت
گفتم از شادی خوشا بر سرنوشت
مطلب پیشنهادی برای شما:
♦ با ایدههای هدیه روز دانشجو، عزیزانتان را غافلگیر کنید!
[/box]شعر طنز استاد و شاگرد
(شعر طنز استاد و دانشجو)
گفتم این جا عشق و حالم کامل است
زود فهمیدم خیالی باطل است
هست دانشگاه تهران بی قیاس
دارد از بهر خودش کلی کلاس
درس میخوانم مهندس میشوم
در همین واحد مدرس میشوم
مینمایم در همین جا ازدواج
گیرم از دانشجویان خود خراج
صبح با سرویس دولت میرسم
با کلاس و با ابهت میرسم
خانههای سازمانی آخ جان
پولهای آنچنانی، آخ جان
مدتی بگذشت شیرم موش شد
ذوق و شوق اندر دلم خاموش شد
چون همه ساز جدایی می زنند
حرف رفتن جا به جایی میزدند
دیدم این جا فکر عهد ماضیاند
بچهها از رشته شان ناراضیاند
معتقد بودند کوشش کافی است
سرنوشت ما همه علافی است
کم کَمَک ما هم پشیمان میشدیم
آنچه آنان می شدند آن میشدیم
با نفیر خنده سر می شد کلاس
ساده میگویم، دو در می شد کلاس
نیم ساعت رفته آید زمزمه
جمله خسته نباشید از همه
عده ای هم نعرههایی بس قوی
میکشند و خب به قول مولوی
“هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش”.
شعری خندهدار برای استاد و دانشجو
یکی از مشکلات امروز دانشجویان فارغ التحصیل، بیکاری آنان است که در شعر رامین کجباف به آن اشاره شده است (شعر طنز استاد و دانشجو – شعر خنده دار برای استاد):
منم آن فارغ التحصیل بیکار
که دارم درد دلها با تو بسیار
چو گشتم فارغ و مدرک گرفتم
شدم از شور و شادی بنده بیمار
شدم دردانهی مامان و بابا
که گویی من زدم لایی به نِیمار
سپس آوازه ام در شهر پیچید
شدم مشهور توی کوچه بازار
مهندس میشنیدم نام خود را
به شهر و روستا از درب و دیوار
بزرگ و کوچک و پیر و زن و مرد
مهندس؛ آی مهندس؛ گشت تکرار
هدایا میستانیدم از آنها
دو دانه سی دی و یک دانه گیتار
پس از یک جشن بی اندازه باحال
شدم آواره تا پیدا کنم کار
شعر طنز استاد و دانشجو
ادرارات و صنایع زیر و رو شد
نجستم کار و از غم می زدم زار
دو دستی میزنم بر سر که دیگر
طنابی نیست تا خود را زنم دار
“ز دست دیده و دل هر دو فریاد”
زدم داد و فغان و غرّش و جار
همانا مدرکم را لوله کردم
سپس کردم فرو در معبرِ غار
منی که فارغ و بیکارم اکنون
الهی که زند من را یکی مار
برادر جان مهندس نام من نیست
منم آن فارغ التحصیل بیکار
ممنون که با شعر خنده دار برای استاد همراه ما بودید، لطفا نظر خود را در مورد این شعر خنده دار برای استاد بیان کنید.