صورتیها: یکی از ساختههای اخیر کارگردان جوان سینما که برنده بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنوارهی فجر ۹۶ شد، مغزهای کوچک زنگ زده است. این فیلم با فیلمنامه و داستانی نو حرفهای متفاوتی برای گفتن داشت، موضوعی که شاید تا به حال کمتر کسی به آن اشاره کرده بود. در ادامه پس از معرفی این فیلم، چند نمونه از دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده را به صورت عکس نوشته خدمت علاقهمندان به فیلمهای ایرانی آماده کردهایم.
دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
مغزهای کوچک زنگزده فیلمی به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی و تهیهکنندگی سعید سعدی محصول سال ۱۳۹۶ است. این فیلم به سبک گانگستری درام در فضایی تلخ و اکشن است. هومن سیدی عادت دارد خودش فیلمنامههای خود را کارگردانی کند.
نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی در نقش دو برادر، شخصیتهای اصلی این فیلم را برعهده دارند. تعدادی از بازیگران این فیلم از بین ۱۵هزار ویدیوی ارسالی فراخوان بازیگری و شاگردان کلاسهای ولی زاده انتخاب شدهاند. علاوهبر فرهاد اصلانی و نوید محمدزاده، بازیگرانی چون فرید سجادی حسینی، نازنین بیاتی، نوید پورفرج، مرجان اتفاقیان، لادن ژاوهوند و هامون سیدی در آن به ایفای نقش پرداختهاند.
مغزهای کوچک زنگ زده را میتوان جزء بهترینهای تاریخ سینمای ایران معرفی کرد. مغزهای کوچک زنگ زده کاندیدای یازده جایزه از جشنواره فیلم فجر و برنده چهار جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را هم به دست آورد. داستان فیلم نگاهی به زندگی گوشهای از فقیر ترین مردم ایران دارد. مردمی که در این فیلم به تصویر کشیده شدهاند در پی فقر به بزهکاری خصوصا مقوله تولید و پخش مواد مخدر روی آوردهاند یا از خردسالی در این جامعه بزهکار بزرگ شدهاند. همچنین موضوع نگاههای تعصبی به مقوله غیرت در این فیلم به چالش کشیده شده است.
این فیلم داستان مغزهایی است که زنگ زده ان! در خلاصه داستان این فیلم آمده است: شاهین، شکور و شهروز سه برادر هستند که در یک حلبی آباد زندگی میکنند. شکور (فرهاد اصلانی) که برادر بزرگتر است سردسته باند مواد مخدر میباشد. این باند علاوه بر تولید مواد مخدر با دادن مکان زندگی برای کودکان بیسرپرست آنها را برای عضویت در این باند آماده میکند. پلیسها به مخفیگاه این گروه حمله کرده و شکور را دستگیر میکنند و این موقعیت مناسبی برای شاهین (نوید محمدزاده) است که سرپرست جدید این باند مواد مخدر شود.
در ادامهی داستان به دلیل فیلمی که از خواهر آنها یعنی شهره دست به دست میشود، شهروز با بیتفاوتی خواهرشان را به قتل میرساند تا این بیآبرویی را پاک کند! خواستگار شهره نیز با شنیدن خبر این فیلم قید خواستگاری را میزند. البته خوشبختانه شهره پیش از این که دفن شود، توسط پدر خانواده نجات پیدا میکند. در پایان داستان مشخص میشود که شاهین نیز جزء کودکان بیسرپرست بوده که در کودکی توسط شکور بزرگ شده و جزئی از خانواده میشود.
دیالوگهایی که در این بخش انتخاب شدهاند، صرفا جملاتی نیستند که از آنها به عنوان دیالوگ ماندگار یاد کرد، به این دلیل بیان میشوند تا افکار زنگ زدهی افرادی را نشان دهند که هنوز هم در جامعهی ما وجود دارند. پس در ادامه با دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده همراه ما باشید.
دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
شاهین: بعضی وقتها حال نمیکنم باهاش. داداشم نبود دهنشو سرویس میکردم. چون پول داره فکر کرده کیه؟
امیر: پول داشته باشی همه کسی!
دیالوگ مغزهای کوچک زنگ زده
شکور: شاهین کج مج نیست؟
شاهین: من نمیدونم!
شکور: لوس نکن خودتو
شاهین: کجه
شکور: امید بیا اینو صافش کن
امید: این که صافه آقا، چیکار کنم؟
شکور: وقتی داداشم میگه کجه، یعنی کجه!
دیالوگ های فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
شکور: واسه چی موهاتو این رنگی کردی؟
شهره: همینجوری!
شکور: همش که شد همینجوری. همینجوری که آدم کاری انجام نمیده.
شاهین: بهش بگو اینقدر بیرون نره، چه خبره هی بیرون بیرون؟
شکور: بیرون واسه چی؟ کاری داری مگه بیرون؟
شهره: نه! رفتم پیش یکی از دوستام
شکور: دوست موست رو دیگه بده بره! زن متاهل که دوست نمیخواد!
شهره: بله!
دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
شاهین رو به شکور: تو بهش گفتی یا این سرِ خود این کارو کرد. مگه نگفتی میخوای باهاش حرف بزنی؟ مگه نگفتی میخوای بدونی طرف (صاحب ماشینی که شهره سوارش شده بود) کیه؟
شکور: من که گوشی رو شکوندم تموم شد رفت. تو هی زر زر کردی که حل نمیشه، مسئلهای هم که نشه حلش کرد، باید پاکش کرد!
دیالوگ فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
امیر رو به قهوهچی: دایی یه دوتا چایی هم به ما بده
شاهین: چرا به همه میگی دایی؟
امیر: تا اگه یه وقت دعوا شد فحش مادر نده!
شاهین: مگه تو مادر داری؟؟
دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
شاهین: جنازه واسه خودش بال در نمیاره بره
پدر: با چشمهای خودم دیدم پاشد در رفت.
شاهین: واسه چی جلوشو نگرفتی؟ این الان بره آمار بده اولین نفر پای خودت گیره!
پدر: برو بابا به من چه مربوطه. مگه اون موقعی که عین داعشیا خفش میکردین از من چیزی پرسیدین؟
شاهین: غیرت نداری نه؟
پدر: نه ندارم. غیرت داشتم نمیذاشتم طفل معصوم رو بچپونیش تو خاک!
دیالوگ مغزهای کوچک زنگ زده
پدر: من خودم آب زدم به دست و روش، زیر بغلشو گرفتم، پشتشو ناز کردم گفتم باباجون پاشو برو خودتو نجات بده از این خونه. اینا حیوون اند آدم نیستن
شاهین: تو آدمی ولی! خوب آدمی هم هستی
پدر: نه باباجون منم آدم نیستم. آدم بودم شما رو آدم بار میآوردم!
دیالوگ های فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
آدم بد که اصلا نمیمیره. میمونه تا تاوان پس بده!
[box type=”download” align=”” class=”” width=””]مطلب پیشنهادی برای شما:
♦ چند دیالوگ زیبا از شهاب حسینی
[/box]دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
امیر: عشق و حالو اینا میکننا
شاهین: با خواهر و مادر این و اون؟
امیر: بیناموسی که نیست، دارن گپ میزنند
شاهین: اولش گپه. بعدش کثافت کاریه
امیر: سختش نکن دایی
شاهین: یعنی خواهر خودتم بود همینو میگفتی؟
امیر: چکشون میکردم
شاهین: واسه خواهر خودت درست نیست، واسه خواهر این و اون درسته؟
امیر: نه درست نیست.
دیالوگ فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
شاهین: چرا موهاتو از زیر رو سری نشون ندادی؟ فکر نکردی که روسریتو برداری فقط موهات نیست که معلومه؟
شهره: الان چی میخوای شاهین؟ چرا اینارو قبل ازا ینکه تصمیم بگیرین دستهجمعی خفم کنین نپرسیدین؟
شاهین: من اون موقع هم گفتم بپرسیم.
شهره: نه اون موقع من خواهرت بودم الان دختر مردمم. اون موقع باید میمردم تا آبروتون نره، الان میتونم حرف بزنم.
دیالوگ های مغزهای کوچک زنگ زده
میگن اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن چون مغز ندارن، هر کی که مغز نداره به چوپان احتیاج داره، یه چوپان دلسوز. چوپان حکم پدر گوسفندارو داره. آدم بدون پدر هیچی نیست. این چوپانه ما همه گوسفنداشیم. اون بهمون میگه کِی بریم؟ کجا بریم؟ کی پاشیم؟ کی بشینیم؟ کی بمیریم؟!
فیلم خوبیه دوسش دارم نوید محمد زاده توش عالیه
مث همیشع عالی بود
دیالوگای سریال پدرو بزارین..ممنون
وای فیلمش خیلی خوب بود??