صورتیها: فیلم سینمایی پالپ فیکشن یا داستان عامه پسندT فیلمی از سینمای آمریکا به کارگردانی کوئنتین تارانتینو میباشد. این فیلم در ژانر سینمای جنایی است که در سال ۱۹۹۴ ساخته شده است. پالپ فیکشن یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکا و جهان است. به همین منظور دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction را به صورت عکس نوشته خدمت شما آماده کردهایم.
دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction
این فیلم در وبسایت imdb در ردهبندی ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینمای جهان در رتبه ۸ قرار دارد. عمده شهرت فیلم به دلیل نمایش درآوردن ترکیبی کنایهآمیز از خشونت و شوخ طبعی، داستان غیرخطی، اشارههای سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و علی الخصوص دیالوگ های به یاد ماندنی آن است.
داستان عامهپسند، روایتگر ماجراهایی با خطوط داستانی متقاطع از گانگسترهای لسآنجلسی، بازیکن بوکس، سارقان مسلح خردهپا و یک کیف اسرارآمیز است. بیشتر زمان فیلم از تکگویی و گفتگوهایی با درونمایه نگاه به زندگی و با چاشنی بذلهگویی تشکیل شده است که بین شخصیتهای فیلم ردوبدل میگردد. عنوان فیلم اشاره به مجلهها و رمانهای مصور و عامهپسند جنایی دارد که در میانه قرن بیستم انتشار مییافتند و با خشونت تصویری و گفتگوهای برندهشان شناخته میشدند. فیلم با متنی حاوی دو معنی از عبارت عامهپسند (pulp) در لغتنامه آغاز میشود و همانند بسیاری دیگر از آثار تارانتینو، داستانی با روایت غیرخطی دارد.
این فیلم، نخل طلای جشنواره کن در سال ۱۹۹۴ را از آن تارانتینو نمود و نامزد دریافت هفت جایزه اسکار، شامل جایزه اسکار بهترین فیلم شد که تارانتینو و راجر آواری، فیلمنامهنویسان فیلم، توانستند جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کنند. نامزدی بهترین کارگردانی برای کوئنتین تارانتینو و نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد برای جان تراولتا، از دیگر دستاوردهای این فیلم در شصت و هفتمین مراسم جایزه اسکار بودند. همزمانی این فیلم با فارست گامپ باعث شد در تقسیم جوایز اسکار به نوعی تحت تاثیر این فیلم قرار بگیرد.
در ادامه دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction را به صورت عکس نوشته، مشاهده میکنید.
دیالوگ های فیلم pulp fiction
مارسلوس والاس: لعنت به غرور. غرور فقط آسیب می رساند، هیچ وقت هم کمک نمیکند.
دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction
– من شخصیت دارم؟
+ خب تو یه شخصیت هستی ولی لزوما دارای شخصیت نیستی!
دیالوگ های pulp fiction
وینسنت: آیا تا به حال فلسفه ای را شنیده ای که انسان به محض اعتراف به اشتباهاتش، به خاطر همهی کارهای بدش بخشیده شود؟
دیالوگ های پالپ فیکشن
Mia: Don’t you hate that?
Vincent: What?
Mia: Uncomfortable silences. Why do we feel it’s necessary to yak about bullshit in order to be comfortable?
Vincent: I don’t know. That’s a good question.
Mia: That’s when you know you’ve found somebody special. When you can just shut the fuck up for a minute and comfortably enjoy the silence.
مایا: ازش متنفر نیستی؟
وینسنت: چی؟
مایا: سکوت های ناراحت کننده. چرا احساس می کنیم باید با روده درازی و چرت و پرت گفتن، به آرامش برسیم؟
وینسنت: نمیدونم، سوال خوبیه؟
مایا: وقتی یه آدم واقعا خاص رو پیدا کردی، برای دقیقهای خفه شو و از سکوت خوشایند لذت ببر!
دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction
جولز: من نمیخوام اون پول رو بهت بدم، میخوام با اون پول چیزی ازت بخرم. میخوای بدونی چی میخوام ازت بخرم رینگو؟
رینگو: چی؟
جولز: زندگیتو… من این پول رو بهت میدم که نخوام بکشمت!
دیالوگ های pulp fiction
(پنج گلوله به طرف وینست و جولز شلیک میشود اما هیچ کدام به آنها برخورد نمیکند)
جولز: ما باید الان مرده باشیم!
وینس: میدونم شانس اوردیم!
جولز: نه نه نه این شانس نبود آره شاید این مداخله الهی بود. تو میدونی مداخله الهی چیه؟
وینس: فکر میکنم یعنی اینکه خدا از بهشت اومد به زمین و این گلوله هارو نگه داشت
جولز: درسته دقیقا همین معنی رو میده خدا از بهشت اومد و این گلوله های حرومزاده رو نگه داشت
وینس: فکر کنم باید بریم جولز …
جولز: این کار رو نکن این قضیه رو مسخره نگیر چیزی که الان اتفاق افتاده یک معجزه بوده!
دیالوگ های پالپ فیکشن
– داستان یارو رو شنیدی که با یه تلفن میره بانک؟ میره بانک، گوشی رو میده به صندوقدار و رفیقش از اون طرف خط میگه: «ما دختر این یارو رو گرفتیم. یا همه پولها رو میدید بهش یا دخترش رو میکشیم
+ جواب داد؟
– دقیقاً! منم دارم همین رو میگم… یه یارو میره توی بانک با یه تلفن. نه با یه هفتتیر یا یه شاتگان. با یه تلفن لعنتی…! بعدش هم از بانک اومد بیرون و هیچکس هم ککش نگزید!
+ دزدها دختره رو کشتن؟
– احتمالاً اصلاً دختری در کار نبوده. نکته داستان اینه که اونها با یه تلفن به یه بانک دستبرد زدند!
مطلب پیشنهادی برای شما:
♦ دیالوگ های ناب فیلم وی فور وندتا
[/box]دیالوگ های ماندگار پالپ فیکشن
If my answers frighten you then you should cease asking scary questions.
جولز: اگر جوابهای من تو را میترسانند، پس باید دست از سوالهای ترسناک برداری!
دیالوگ های ماندگار فیلم pulp fiction
جولز: حتی یک سگ هم شخصیت دارد. شخصیت است که موفقات میکند.
دیالوگ های فیلم پالپ فیکشن
سکانس پایانی:
جولز: کتاب مقدس (انجیل) میخونی رینگو؟
رینگو: نه مرتب
جولز: یه پیام داره که من از حفظش کردم (حزقیال ۲۵:۱۷ )
مسیر انسان درستکار را از هر طرف، بی عدالتی خودخواهان و استبداد انسانهای اهریمنی فراگرفته است. خوشا به حال آنکه در راه خیر قدم برمیدارد، و ضعفا را از درهی تاریکی چون چوپان راهنمایی میکند و آنها را از تاریکی عبور میدهد؛ چرا که او حامی ِبا شرافت برادرانش است و هدایت گر گمراهان و یار کودکان گمشده. پس من هر کسی را که بر نابودی برادرم کمر بستهاند نابود میکنم. و تو خواهی فهمید که من تنها خداوندگارم، آنگاه که انتقامم را بر تو نازل میکنم.
جولز: سالهاست که من دارم این آیه رو میخونم. و هر کسی که بهش گوش داده، در انتها مُرده. راستش الان تو باید مرده بودی!… هرگز به اینکه اون چه معنایی میده فکر نکردم. فقط با گفتنش خونسردیم رو برای کشتن طرف مقابل حفظ میکردم…. تا اینکه امروز چیزی رو دیدم که منو دوباره به فکر انداخت… حالا دارم این آیه رو تعبیرش میکنم: معنیش میتونه این باشه که تو مرد اهریمنی هستی، من انسان درستکارم و آقای ۹ میلیمتری! (اشاره به تفنگش) حامی چوپانه که در درهی تاریکی هوای منو داره!!… یا اینکه میشه گفت: تو مرد درستکاری، من چوپانم و این دنیاست که اهریمن و خودپسنده!… من واقعا میخواستم که حقیقت این باشه. ولی حقیقت این نیست. حقیقت اینه که تو مظهر ضعیفانی و من مرد اهریمنیام. اما من دارم تلاش میکنم رینگو، واقعا سخت تلاش میکنم که چوپان باشم.
برگرفته شده از: imdb.com