برخی مواقع مطالعه رمان و کتابهای مختلف نگرش ما را به زندگی تغییر داده و حس مثبتی به ما انتقال میدهد. اکثر رمانها با ژانر عاشقانه دارای این حس مثبت و زیبا هستند که خواننده را به مطالعه تشویق میکنند. به همین سبب در این مطللب دانلود رمان مادموزل با ژانر عاشقانه و اجتماعی را برای کتاب دوستان آماده کردهایم که امیدواریم این رمان مورد پسند شما عزیزان قرار گیرد. برای دانلود رمان مادموزل به انتهای مطلب مراجعه کنید.
دانلود رمان مادموزل
در ادامه این مطلب از صورتیها خلاصه و قسمت کوتاهی از رمان مادموزل را میخوانید. داستان این رمان داستان زندگی دختری است که از جنس خود ما است و از ما دور نیست پس از احساسات این دختر جوان دور نباشید. موضوع داستان و حتی برخی دیالوگهای این داستان کاملا واقعی هستند و فقط اسامی تغییر کردهاند. با ما همراه باشید با رمان مادموزل.
خلاصهای از رمان مادموزل:
داستان رمان مادموزل داستان زندگی دختری به نام مریم است. مریم دختری است که در یک خانواده فقیر به دنیا آمده و با همان فقر هم بزرگ شده است. دختر این رمان تنها به دنیا آمده و در این دنیای بزرگ نیز تنها زندگی میکند. اما سرنوشت او را با دنیایی جدید آشنا میکند که برای مریم بسیار ناآشنا است. او عاشق میشود، عشق مریم با همهی عاشقیها متفاوت است.. عشق او کهنه میشود اما مثل شراب کهنه ارضا کنندهتر است و مثل اشیاء قدیمی عتیقهتر..
[box type=”download” align=”” class=”” width=””]مطلب پیشنهادی برای شما:
[/box]قسمت کوتاهی از رمان مادموزل:
با خنده سر تکان دادم، دستش را به سمتم دراز کرد، دو دل بودم که دست بدهم یا نه! بالاخره بعد از کشمکش زیاد دستم را جلو بردم، اما به محض جلو بردن، دستش را پشت سرش برد و به موهایش دست کشید. با خنده نگاهش کردم که ناشیانه و با حالت بانمکی نگاهش را میدزدید و سوت میزد! دستم را توی جیب کتم فرو کردم و با لبخند خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه راه افتادم و وقتی روی صندلی قطار آرام گرفتم احساس کردم ذهنم برای ساعاتی طولانی از فکر علی و کاوه خالی شده و فکر کردم که چه قدر دلم میخواهد باز هم اوستا را ببینمش! به خانه که رسیدم آسمان لاجوردی شده بود و از پژو آبی رنگ کاوه میتوانستم بفهمم که زودتر از من به خانه رسیده. با کلید در را باز کردم. سرکی به داخل کشیدم. بوی قهوه میآمد، چند دیوارکوب روشن بود و خانه در تاریکی غریبی شناور. کفشهایم را در آوردم و بلند سلام کردم، با نگاه دنبال کاوه گشتم، روی صندلی گهوارهای نشسته بود و سرش را به تکیهگاه صندلی تکیه داده بود، پتوی نازکی را روی پاهایش انداخته بود و صدای موسیقی آرامی طنین انداز بود: “هرجا چراغی روشنه.. از ترس تنها بودنه ای ترس تنهای من.. اینجا چراغی روشنه” یک زیر سیگاری، جعبه سیگار و دهها ته، روی میز مربعی چوبی با طرحی از شطرنج رویش سیگار… بغضم را فرو خوردم، چشمان تار شده از اشکم را دور تا دور خانه چرخاندم و لبم را گزیدم، کیفم را روی زمین رها کردم و به طرفش رفتم، خواب بود سایههای عجیبی روی صورتش افتاده بودند، پلکهایش به آرامی میلرزیدند، کاغذ کوچک عکس نیلوفر و دخترش را از لای انگشتانش بیرون کشیدم و روی میز گذاشتم، کتم را در آوردم و با تاپی سفید جلویش نشستم و به آرامی صدایش کردم: -کاوه جان؟ عزیزم؟
[box type=”download” align=”” class=”” width=””]لینک دانلود رمان مادموزل:
[/box]امیدواریم از مطالعه رمان مادموزل لذت برده و دانلود این رمان را به دوستان خود پیشنهاد کنید. منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم.
از نظر من عالی بود حتما امتحان کن ش از نویسنده ها ممنون من به رمان های ماجرا جویی علاقه زیاد ی دارم اگه می شه بزارید از عاشقی نباشه و رمان دارم می نویسم دان کن پشیمون می شی ?من خودم رمان نویسم