رمان عشق پنهان
با خواندن رمانهای عاشقانه شما میتوانید هم لحظات خوبی را سپری کنید و هم درسهای زیادی را یاد بگیرید که در زندگی عادی نمیتوان این تجارب را به دست آورد. در این مطلب از مجله زنانه و دخترانه صورتیها برای شما کاربران عزیز دانلود رمان عشق پنهان را آماده کردهایم. این رمان توسط نویسندهای به نام پگاه نوشته شده است که قلمی ساده و روان دارد. امیدواریم از خواندن این رمان لذت ببرید.
دانلود رمان عشق پنهان
خلاصهای از رمان عشق پنهان:
داستان رمان دربارهی دختری به اسم میتراست که در شمال زندگی میکند. دختر قصهی ما بسیار به خانوادهاش وابسته و علاقهمند است به خصوص به برادر کوچکی که دارد بسیار علاقه دارد درست است که در کودکی برادرش او را کلی اذیت میکرد ولی میترا عاشقانه برادرش را دوست دارد ….پایان تلخ
قسمتی از رمان عشق پنهان:
نشستم رو تختم و داشتم از پنجره به بیرون نگاه میکردم دریا هنوز ارام بود یه دفعه نگاهم به کتابهای دانشگاهم افتاد روی میز بغل پنجره ولی نمیخواستم تعطیلات عیدمو با این کتابای پرحجم و سخت خراب کنم من دانشجو سال اول وکالت بودم و همیشه از بچگی این رشته رو دوست داشتم همینطور غرق خیالات بودم که تولد مهرداد یادم افتاد دوباره یاد لباسهای امشب افتادم و در کمدم رو باز کردم اینقدر لباس بود مونده بودم کدوم بپوشم همینطور داشتم لباسا رو نگاه میکردم چشمم افتاد به یکی از لباسا که تا حالا نپوشیده بودمش نه این که زشت باشهها اصلا وقت رفتن به مهمونی رو نداشتم به خاطر کنکور لباسو از کمد دراوردم یک پیراهن پرنسسی طلای کاملا پوشیده بود اصلا از خود نمایی خوشم نمیاد هر چند تو فامیل ما خودنمای حرف اول دختراست رفتم جلوی اینه و ارایش مختصری کردم و موهایم را خودم درست کردم داشتم خودمو تو اینه نگاه میکردم که متوجه شدم ساعت هفت شده و صدای مهمونا میومد تصمیم گرفتم دل از اینه بکنم و برم پایین تولد مهرداد تبریک بگم داشتم میومدم پایین صدای دستگاه موسیقی گوشمو داشت کر میکرد پله اخرو که اومدم دیدم همه دارن نگام میکنن به لباسم یه نگاهی کردم گفتم شاید ایرادی داشته باشم یه دفعه یاد حرف مامانم افتادم که میگفت خوشگلی همه نگات میکنن ولی من اصلا دوست نداشتم کسی بهم نگاه کنه مخصوصا ادمای که قصدشون سو استفاده هست اونم من که مغرورم دیگه مشغول سلام و احوالپرسی شدم مگه تموم میشد بعد نگاهم افتاد به مهرداد که یه لبخند کوتاهی بهم زد و مشغول صحبت کردن با دوستاش شد باید اعتراف کنم که خیلی خوشتیپ بود میخواستم برم کنارش و تولدشو تبریک بگم که یه نفر از پشت سر صدام زد با خودم گفتم نخیر انگار نمیشه من برم تولدشو تبریک بگم بیخیال شدم تا ببینم کی صدام زد دیدم احسان دوست مهدیار هست خیلی ازش خوشم میاد همشم جلو چشمم هست کلا بگم ادم سمج و بیخودیه یک ماه پیش خواستگاری کرد منم بخاطر اخلاق مسخرش ردش کردم و نزاشتم داداشام این قضیه بفهمن که با صدایش از هپروت بیرون اومدم
لینک دانلود رمان عشق پنهان:
امیدواریم با دانلود رمان عشق پنهان لحظات خوبی را همراه این رمانن زیبا تجربه کرده باشید.
ببخشید من قبلا یه رمان دانلود کردم ولی نمیدونم کجا ذخیره شده
خواهش میکنم ازتون رمان طنز برارین..
منم با مروارید جون موافقم?