بانوان کتابخوان ایرانی معمولا به مطالعه رمانهای عاشقانه علاقه داشته و همیشه در پی خواندن رمانی با این ژانر زیبا هستند تا بتوانند زمانهای بیکاری و فراغت خود را با رمان پر کرده و در این زمان از مطالعه بهرهمند شوند. به همین سبب در این مطلب از مجله بانوان صورتیها دانلود رمان اشک نقره ای اثر شکیبا پشتیبان با موضوع عاشقانه و غمگین را آماده کردهایم. امیدواریم با مطالعه خلاصه و قسمت کوتاهی از این رمان، رمان اشک نقره ای را پسندیده و دانلود کنید. با ما همراه باشید.
دانلود رمان اشک نقره ای
خلاصهای از رمان اشک نقره ای:
عاشقانه قدم زده و برگ برگ گذشته را ورق میزنم. هر چه میگردم از او اثری نیست و انگار قرار است سرنوشت به تلخی بگذرد و هیچ کس نداند از کیست و از چیست؟! کمند و سورن طی گذشتهای دور عاشق هم بودهاند که با مخالفت پدر و مادر، آینده آ نطور که باب میل آن دو است رقم نمیخورد و کمند به یک ازدواج اجباری تن میدهد و نقرههای تلألوی اشک در چشمان همه زندگی بخش میشود.
مطلب پیشنهادی برای شما:
♦ میوه ممنوعه، رمانی عاشقانه و جالب
[/box]قسمت کوتاهی از رمان اشک نقره ای:
کمند سکوت کرد و کوهیار و کیوان به صحبت کاریشان ادامه دادند. خانومها که حوصلهشان سر رفته بود بلند شده و هر کسی به اتاقی رفت تا استراحت کند. دو ساعتی شد و حالا همگی به جز کتایون و کیوان آماده شده بودند که اول به مزار پیمان و بعد به دربند بروند. پس از آن که از کیوان و کتایون خداحافظی کردند، از خانه خارج شدند و سوار ماشین شدند. کوهیار سمت بهشت زهرا حرکت کرد. وقتی به بهشت زهرا رسیدند همگی از ماشین پیاده شده و سمت مزار پیمان رفتند و کوهیار رفت گلاب خرید و برگشت. کمند گلاب را از دست کوهیار گرفت و کنار مزار نشست و شروع به شستن قبر با گلاب کرد که اسم “پیمان راد” برق زد. نم نم اشک از چشمان زیبای کمند دویدن گرفت، طناز دست پارسا را گرفت و به همراه کوهیار سمت ماشین رفتند و کمند را تنها گذاشتند تا با مزار پیمان کمی تنها باشد. کمند در حالی که اشک میریخت همچنان گلاب را بر سر قبر پیمان میریخت و در هق هق گریههایش گفت: – آخ پیمان. چه قدر زود رفتی پیمان. جوون بودی پیمان. مظلوم رفتی پیمان. منو ببخش که توی تموم سالها اذیتت کردم پیمان.
کمند با لبخند فقط به او خیره شد و چیزی نگفت و ذهنش درگیر پیمان شد. تا این که به خانه کتایون و کیوان رسیدند و کمند با صدای کوهیار به خود آمده و از ماشین پیاده شد. بعد از این که طناز زنگ در را زد و در باز شد. همگی وارد خانه شدند. پس از سلام و احوال پرسی لباس عوض کردند. بعد هم همگی دور هم جمع شدند و کمی صحبت کاری و کمی هم خنده شوخی کردند تا این که کتایون ناهار را آماده کردند و همگی به آشپزخانه رفته و ناهار خوردند. ناهار غذای مورد علاقه کمند بود. کشک بادمجان. مادر ظرفها را جمع کرد و طناز شروع به شستن کرد و کمند چای گذاشت و بقیه در سالن بودند. کمند چای را آماده کرد و داخل استکانها ربخت و با سینی به سالن برد و طناز هم ظرفها را شست و به سالن رفت. همگی در حال چای خوردن صحبت میکردند و از کار شرکت و زرگری میگفتند.
آورین آورین … رماناتون بروز هستن …
خوشم نیومد قشنگ نبود …
اصلا خوب نبود
خیلی بد بود!!!! خیلی مونده تا این آقای شکیبا پشتیبان نویسنده بشن!!!! من خیلی کتاب از وب سایت شما دانلود کردم و خوندم و اکثرا خیلی خوب هستن. آیدا جون امیدوارم در انتخاب کتابها دقتِ بیشتری بکنین. ممنون