داستان کوتاه
خواندن داستان کوتاه آموزنده در مسیر زندگی هر فردی تاثیر میگذارد و او را با مسائل مختلفی آشنا کرده و راهحل را برایش بازگو میکند. هر فردی میتواند با انواع کتاب و داستان زندگی خود را بگذراند و کتاب را جایگزین دوست کند چون کتاب بهترین دوست هر انسانی میتواند باشد. در این مطلب از مجله بانوان و دخترانه صورتیها برای شما کاربران عزیز داستان کوتاه یک تکه کاغذ که داستانی بسیار جالب و زیباست را آماده کردهایم. امیدواریم با خواندن این داستان کوتاه لحظات خوبی را تجربه کنید و تجربیات زیادی از این داستان کوتاه بگیرید. با ما همراه باشید.
داستان کوتاه یک تکه کاغذ
داستان کوتاه یک تکه کاغذ :
یک روز صبح نقاش و طراح معروف انگلیسی، ویلیام والکوت میخواست مجموعهای از نوشتهها و طراحیهای خود را درباره آسمان خراشهای نیویورک، بستهبندی کند.
برای خرید کاغذ از خانه خارج شد. اما هیچ مغازهای باز نبود. به ناچار به دفتر دوستش آقای کرام که یک معمار بود رفت. او فکر کرد در آنجا میتواند کمی کاغذ پیدا کند….
وقتی به آنجا رسید پسربچهای را دید که در حال مرتب کردن وسایل و سر و سامان دادن به کاغذهای طراحی و کاغذهای بستهبندی بود. آقای ویلیام از پسر پرسید:
آن کاغذ چیست؟ پسرک جواب داد: چیز خاصی نیست. یک تکه کاغذ بستهبندی!
آقای والکوت به پسر گفت: هیچ چیز معمولی نیست به شرطی که بدانی چهطور از آن استفاده کنی. حال کمی از آن کاغذها را به من بده تا به شما نشان دهم منظورم چیست.
آقای والکوت با سرانگشتان توانمندش در عرض چند دقیقه نقشه اولیه دو آسمانخراش عظیم را روی کاغذها طراحی کرد که یکی از آنها بعدها به قیمت ۱۰۰۰ دلار و دیگری به قیمت ۵۰۰۰ دلار به فروش رفت!
امیدواریم داستان کوتاه یک تکه کاغذ را خوانده باشید و از خواندن این داستان کوتاه آموزنده لذت ببرید.
جالب بود
اوووو چه جالب.
چه جالب…
فوق العاده زیبا✔
جالب بود…مرسی
زیبا