داستان کوتاه: مرد فقیر

داستان کوتاه مرد فقیر

باهم بخوانیم: داستان کوتاه مرد فقیر

داستان کوتاه مرد فقیر

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى‌ساخت و او آن‌را به یکى از بقالى‌های شهر مى‌فروخت.

آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویى مى‌ساخت.

مرد آن‌را به یکى از بقالى‌های شهر مى‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى‌خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آن‌ها را وزن کند. هنگامى که آن‌ها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت : دیگر از تو کره نمى‌خرم ، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى‌فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است .

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت : ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى‌دادیم !

6 دیدگاه برای “داستان کوتاه: مرد فقیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.