در این مطلب از مجله بانوان صورتیها داستان کوتاه قبا سفید قبا سفید است را آماده کردهایم. این داستان کوتاه، داستان به وجود آمدن ضربالمثلی قدیمی میباشد که سالیان سال است در بین مردم کاربرد داشته و هر شخصی بدون دانستن داستان این ضربالمثل، برای بیان مقصود خود از ضربالمثل قبا سفید، قبا سفید است بهرهمند میشود. با ما همراه باشید تا داستان این ضربالمثل قدیمی را بخوانید.
داستان کوتاه قبا سفید قبا سفید است
در روزگاران قدیم، در روستایی دو برادر زندگی میکردند. آنها هر دو مجرد بودند تا این که تصمیم گرفتند برای خود همسری انتخاب کنند. جشن عروسی آنها در یک شب برگذار شد و هر دو در خانهای که بزرگ شده بودند مستقر شدند و زندگی مشترکشان را شروع کردند. برادران اخلاق و منش بسیار خوبی داشتند و در کار و حرفهی خود موفق و باهوش بودند، اما همسرانشان چشم دیدن همدیگر را نداشتند و مدام با هم بدرفتاری میکردند.
آن روزها بازار کاسبی بسیار بد شده بود و مردم به سختی امرار معاش میکردند. این دو برادر برای امرار معاش خود مجبور شدند مدتی از شهر خارج شده و به مسافرت بروند. همسرانشان در غیاب شوهرانشان با یکدیگر بسیار صمیمی و خوش رفتار بودند و با احترام با هم رفتار میکردند.
روزی زن برادر بزرگتر که مشغول شستن ظرف بود، به همسر برادر شوهرش گفت: همسرم برای من خیلی زحمت میکشد و هر چه میخواهم برای فراهم میکند، به همین خاطر تصمیم دارم برای او قبای زیبایی بدوزم. بعد از شستن ظرفها به شهر میروم تا پارچه زیبایی تهیه کنم. زن برادر کوچکتر هم به او گفت اگر اشکالی ندارد با هم به بازار برویم تا من هم بتوانم برای همسرم پارچهای انتخاب کنم و برای او قبا بدوزم. سپس با هم به بازار رفتند و خرید کردند و به خانه برگشتند. زن برادر بزرگتر هنگامی که وارد خانه شد به اتاقش رفت و مشغول دوختن قبا شد، اما زن برادر کوچکتر پارچه را داخل صندوقچهای گذاشت.
داستان کوتاه قبا سفید قبا سفید است
مطلب پیشنهادی برای شما:
♦ داستان کوتاه آرزوی دانه کوچک
[/box]همسر برادر بزرگتر، ۵ روز پشت سر هم برای دوختن قبا وقت گذاشت و تمام تلاشش را کرد و زیباترین قبا را برای شوهرش دوخت. زن برادر کوچکتر پارچهای را که خریده بود از صندوق بیرون آورد و مشغول دوختن قبا شد. زن برادر شوهرش به او گفت فردا قرار است همسرانمان از سفر برگردند و تو وقت کافی برای تهیهی قبا نداری!! او هم لبخندی زد و گفت میدانم قبای زیبا و جذابی برای همسرت دوختی، اما فردا تمام هواس و چشم مردم به بازگشت شوهرانمان است و هیچکس به نوع دوختن و طراحی قباها دقت نمیکند. خلاصه زن برادر کوچکتر به سرعت برای همسرش قبایی را دوخت و منتظر ماند تا فردا آن را به شوهرش هدیه دهد و از او به خاطر تمام زحماتی که در زندگی کشیده، تشکر کند.
فردای آن روز دو برادر از سفر برگشتند و مهمانی بزرگی ترتیب دادند و قباهایی را که همسرانشان برای آنها دوخته بودند، بر تن کرده و همهی مردم دهکده را به مهمانی دعوت کردند. اهالی روستا همگی به مهمانی آمدند و هیچکس هواسش به نوع و مدل قباها نبود و تفاوت آن دو را متوجه نشد.
از آن دوران تا به امروز، هر زمان که بخواهند بگویند مردم معمولی فرق بین جنس خوب و بد یا شغل خوب یا بد را نمیدانند، این ضرب المثل را برایشان به کار میبرند: قبا سفید، قبا سفید است!