داستان کوتاهها انواع مختلفی دارند: داستان کوتاه طنز، داستان کوتاه آموزنده ،داستان کوتاه عاشقانه و .. و هر کسی بنا به سلیقه خود داستان کوتاهی را انتخاب میکند و میخواند. نکته مهم خواندن داستان کوتاه است و نوع آن مهم نیست. با مجله صورتیها همراه باشید تا باهم یک داستان کوتاه جدید به نام داستان کوتاه عشق را بخوانیم.
داستان کوتاه عشق
داستان کوتاه عشق
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچهای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناه بیبخشش
واعظی گفت: واژه بیمعناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
بهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!
عالی بود……
پاسخ به شیما– ممنون عزیزم
داستان کوتاهه فـــــوووق العــــاده ای بودبازم مثل همیشه شمافوق العاده اید❤❤❤?
پاسخ به بانو– ممنون از انرژی خوبتون
ممنونم واقعا هر کی با اون چیزی که تو فکرشه زندگی می کنه ❤❤❤
پاسخ به دختر ناز– دقیقا حق با شماست