داستان کوتاه عاشقانه قلب

داستان کوتاه عاشقانه قلب

داستان‌های کوتاه موضوهات مختلفی دارند یکی از موضوعات جالب و پرطرفدار ، داستان‌های کوتاه عاشقانه است. در این مطلب از مجله بانوان صورتی‌ها یک داستان کوتاه عاشقانه و جدید را  به نام  داستان کوتاه عاشقانه قلب برای شما آماده کرده‌ایم . امیدواریم از خواندن این داستان کوتاه زیبا تجارب زیبایی را کسب کنید.

داستان کوتاه عاشقانه قلب

داستان کوتاه عاشقانه قلب

داستان کوتاه عاشقانه قلب :

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلب‌مو با تمام وجودم تقدیمت کنم.

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..

دختر با خودش می‌گفت :می‌دونی که من هیچ‌وقت نمی‌ذاشتم تو قلب‌تو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچ‌وقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلب‌تون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید ..درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو می‌خونی من در قلب تو زنده‌ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون می‌دونستم اگه بیام هرگز نمی‌ذاری که قلبمو بهت
بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمی‌توانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلب‌شو به دختر داده بود.. آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره‌های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

2 دیدگاه برای “داستان کوتاه عاشقانه قلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.