در این مطلب از مجله صورتی ها من براتون داستان کوتاه شایعه رو آماده کردم ، یک داستان کوتاه جدید و جالب و خواندنی. امیدوارم از این داستان کوتاه جدید خوشتون بیاد.
داستان کوتاه شایعه
زنی در مورد همسایهاش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند
همسایهاش از این شایعه به شدت صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده
و وضعیت همسایهاش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند مرد حکیم به او گفت :
به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش رادر مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کنآن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد
فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاورآن زن رفت ولی ۵ تا پر بیشتر پیدا نکرد مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت :انداختن آن پرها ساده بود
ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعههایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است پس بهتر است از
شایعه سازی دست برداری.
مرسی از داستانهای زیبا و پند آمیز تون.
لطفا داستان های طولانی نیز ارائه دهید ممنون.
پاسخ به اتنا– چشم حتما دوست خوبمون