برخی مواقع انسانها برای دوری از مشکلات روزمره حتی شده برای چند ثانیه دوست دارند سرگرم کاری باشند تا آنها را از فکر مشکلات زندگی دور کند. خواندن داستان کوتاه میتواند یکی از این سرگرمیهایی باشد که ما را از دنیای مشکلات به دنیای دیگری از زندگی میبرد و چند ثانیه از زندگی عادی دور میکند. با ما همراه باشید تا در این مطلب از مجله زنانه دخترانه صورتیها داستان کوتاه ارزش کار را بخوانید و چند ثانیهای سرگرم شوید.
داستان کوتاه ارزش کار
داستان کوتاه ارزش کار
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا را فرا گرفته بود.
یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگیاش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.
مافوق به سرباز گفت: اگر بخواهی میتوانی بروی، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه؟ دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی
حرفهای مافوق اثری نداشت و…
سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانههایش کشید و به پادگان رساند.
افسر مافوق به سراغ آنها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت: من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخمهای عمیق و مرگباری برداشتی.
سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت.
منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ میشه بگی؟
سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی میکنم.
اون گفت: ” جیم…. من میدونستم که تو به کمک من میآیی.
امیدواریم از خواندن داستان کوتاه ارزش کار لذت برده باشید و مورد پسندتان بوده باشد.
من اینجور داستان هارو که درس میدن بهمون رو خوندم خیلی قشنگ بود ممنون صورتی ها
من اینجور داستان هارو که درس میدن بهمون رو خوندم خیلی قشنگ بود ممنون صورتی ها