داستان کوتاه آرزو

داستان کوتاه آرزو

همه‌ی دختران ایران زمانی برای استراحت دارند که اکثرا به دیدن فیلم و سرگرمی در دنیای مجازی می‌پردازند. مجله دخترانه صورتی‌ها توصیه‌ای برای شما دارد. هر روز پنج دقیقه از زمان استراحت خود را به مطالعه و کتابخوانی و خواندن داستان‌های کوتاه اختصاص دهید تا کمی از تجارب دیگران را بخوانید و سرلوحه زندگیتان کنید. در این مطلب براتون داستان کوتاه آرزو رو براتون آماده کردیم امیدواریم که خوشتون بیادو از خوندن این داستان کوتاه لذت ببرید.

باهم بخوانیم: داستان کوتاه آرزو

داستان کوتاه آرزو

داستان کوتاه آرزو:

همگی به صف ایستاده بودند تا از آن‌ها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید :

“دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟”

گفت: می‌خواهم به دیگران یاد بدهم،

پس پذیرفته شد! چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است.

با خود گفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!….

سال‌ها گذشت تا این‌که روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ،

با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره‌ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند می‌شد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.