در این مطلب از مجله بانوان صورتیها برای شما داستان عاشقانه وحدت عشق را آماده کردهایم که امیدواریم با خواندن این داستان عاشقانه تجربهای زیبا از داستان بگیرید و این تجربه را برای خود در ذهن حفظ کنید. داستان عاشقانه انواع مختلفی دارد از جمله داستان عاشقانه غمگین و داستان عاشقانه شاد و … که خواندن آنها باعث میشود که شما با راههای مختلف برای مقابله با سختیهای عشق آشنا شوید و در مواقع بروز مشکل همیشه راه حلی برای آن داشته باشید. با داستان عاشقانه وحدت عشق همراه شما هستیم.
داستان عاشقانه وحدت عشق
داستان عاشقانه وحدت عشق :
عاشقی به در خانه یارش رفت و در زد.
معشوق گفت: کیست؟
عاشق گفت: «من» هستم.
معشوق گفت: برو, هنوز زمان ورود خامان و ناپُختگان عشق به این خانه نرسیده است. تو خام هستی. باید مدتی در آتش جدایی بسوزی تا پخته شوی, هنوز آمادگی عشق را نداری.
عاشق بیچاره برگشت و یک سال در آتش دوری و جدایی سوخت, پس از یک سال دوباره به در خانه معشوق آمد و با ترس و ادب در زد. مراقب بود تا سخن بیادبانهای از دهانش بیرون نیاید. با کمال ادب ایستاد.
معشوق گفت: کیست در میزند.
عاشق گفت: ای دلبر دل رُبا, تو خودت هستی. تویی, تو.
معشوق در را باز کرد و گفت اکنون تو و من یکی شدیم به درون خانه بیا. حالا یک «من» بیشتر نیست. دو «من»در خانه عشق جا نمیشود. مانند سر نخ که اگر دو شاخه باشد در سوزن نمیرود.
گفت اکنون چون منیای من درآ نیست گنجایی دو من را در سرا
امیدواریم داستان عاشقانه وحدت عشق را پسندیده باشید و تجربهی خوبی از داستان گرفته باشید و سر لوحه زندگگی خود قرار دهید و از این داستان اشتفاده کنید.
دست در کش کرد با آتش به هم /خویشتن گم کرد با او خوش به هم / چون گرفت آتش ز سر تا پای او
/ سرخ شد چون آتشی اعضای او /………./آن که شد هم بی خبر هم بی اثر / از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان /کی خبر یابی از جانان یک زمان… این قسمتی از شعر پروانه بی پروا از ادبیات سال سوم هستش با این داستان کوتاه قرابت داشت دوس داشتم شما هم قسمتی از این شعر و بخونید. مرررررسی بابت داستان.❤❤❤❤
عالی واموزنده…..
ژینا جون من از شعرت اسکرین شات گرفتم همیشه نگاش میکنم با صدای بلند میخونم 🙂 🙂 🙂 🙂
ژینا جون عالی بود
ممنون ژینا جان