در میان غم و اندوه حادثه پلاسکو و شهادت آتش نشانهای قهرمان ، یک داستان عاشقانه کم بود تا حادثه پلاسکو را به بدترین اتفاق دی ماه تبدیل کند. این داستان عاشقانه را که مشاهده خواهید کرد ، مربوط به یکی از کسبههای ساختمان پلاسکو میباشد که گویا معشوقهاش چندین مدت بود صبر میکرد تا آقای داماد کار خود را گسترش داده و کمی پول برای مراسمات و تشریفات جمع کند… در ادامه مطلب داستان عاشقانه حادثه پلاسکو را باهم میخوانیم.
داستان عاشقانه حادثه پلاسکو
« تهران غم انگیز
چند سال صبر کرده بودم درسش تمام شود.
دو سال هم برای سربازی رفتنش خون دل خورده بودم.
یکی دو سالی هم خودمان قرار گذاشتیم دندان روی جگر بگذاریم تا مغازه اش رونق بگیرد.
پول عروسی مان تقریبا جور شده بود.
دو ماه هم محرم و صفر را صبر کردیم تا تشریفات عروسی را در حد توانمان نسبتا کامل به جا بیاوریم که حسرت به دل نمانیم.
امشب هم قرارمان بود زودتر مغازه را تعطیل کند و به موقع خودش را برای مراسم خواستگاری به منزل ما برساند.
خواسته بودم زیباترین و گران ترین لباس مغازه اش را تنش کند که دل پدر و مادرم را در جا ببرد.
از بعد نماز صبح اما عجیب دلم شور می زد.
فکر می کردم به خاطر نگرانی از نتیجه مراسم امشب است.
فکر می کردم بی قراری ام برای دیدنش در لباس دامادی است.
فکر می کردم از هیجان فرصتی است که احتمالا امشب، بزرگ ترها در اختیارمان می گذارند تا با هم حرف بزنیم.
هر کار کردم خوابم نبرد، نیمه هوشیار کنترل تلویزیون را برداشتم و ناباورانه با چشمان خودم دیدم که پلاسکو و تمام آرزوهایم چگونه ناگهان فرو ریخت و در آتش سوخت.
او حتی فرصت نکرده بود خودش زنگ بزند.
شک ندارم آخرین لحظه به این فکر کرده برای دوباره از صفر شروع کردن چقدر دیگر باید صبر کنیم.
می گویند رفته بوده اجناس مغازه را بیرون بکشد که سقف چند طبقه روی سرش آوار می شود! »
:(( ? روحشون شاد
آخی،دلم خون شد بخدا….خدا بهش صبر بده و اون بیچاره رو هم بیامرزه…اخ اخ خدایا شکرت
الهیییی…آخه چرا؟خیلی غم انگیز بود خدا بهش صبر بده :(((
بله خدا به همه خانواده های این حادثه پلاسکو صبر بده… 🙁 ممنون از همراهی همتون
دقیقا ماهم این برنامه رو داریم میگذرونیم فقط ایشالله همش سایه ش بالا سرم باشه….خدا بهش صبر بده…
پاسخ به marjn – ایشالا بزودی مشکلاتتون حل بشه دوست خوب ❤️
واقعی بود؟؟؟
پاسخ به سمانه – بله متاسفانه …