حال و هوای هفته‌ آخر فروردین ماه (موزیک – عکس‌نوشته – داستان کوتاه)

حال و هوای هفته

حال و هوای هفته:

سلام بازم با مطلب حال و هوای هفته اومدم خدمتتون. توی این مطلب که به صورت هفتگی منتشر میشه من براتون تکست های جدید و ناب نکاتی مهم برای زندگی ، موزیک هفته به همراه تکست و عکس نوشته اختصاصی صورتی ها ، داستاه های کوتاه و جالب و کلی مطالب دیگه … امیدوارم که خوشتون بیاد ♥♥♥ جمعه خوبی رو براتون آرزو دارم و دوست دارم توی این روز بهترین اتفاقا براتون بیوفته ♥♥

حال و هوای هفته

حال و هوای هفته

آهنگ هفته :

نام آهنگ : لحظه

خواننده: احسان خواجه امیری

متن آهنگ لحظه از احسان خواجه امیری :

فقط چند لحظه کنارم بشین
یه رؤیای کوتاه، تنها همین
ته آرزوهای من این شده
ته آرزوهای ما رو ببین!
فقط چند لحظه کنارم بشین
فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسیو غیر من تو جهان
واسه چند لحظه فراموش کن
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
نگاه کن فقط با نگاه کردنت
منو تو چه رؤیایی انداختی!
به هر چی ندارم ازت راضیم
تو این زندگی رو برام ساختی
به من فرصت هم‌زبونی بده
به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن
بتی رو که یک عمر ازت ساختم
فقط چند لحظه به من فکر کن
نگو لحظه چی رو عوض می‌کنه
همین چند لحظه برای یه عمر
همه زندگیمو عوض می‌کنه
برای همین چند لحظه، یه عمر
تو هر لحظه دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر

 

طنز و جوک های هفته :

‏تو استوریاتون همش تو راهین که
کی میرسین پس؟

♦♦♦♦♦

تلگرام فقط اونجاش که
یه وویس میفرستی
بعد وویس خودتو گوش میدی
بعد دلت میخواد گوشیتو بکوبی تو دیوار

♦♦♦♦♦

‏من همیشه تعجب میکردم که چرا پرنده ها در یک محل میمونن وقتی که میتونن به همه جای زمین پرواز کنن.
بعدش همین سوالو از خودم پرسیدم

♦♦♦♦♦

‏بدترین نوع تنهایی، تنهاییه بعد از دیدن فیلم ترسناکه

♦♦♦♦♦

یارو نمیتونه یه خیارشور از تو شیشه دربیاره زنگ زده میگه بیا بریم ماهیگیری

♦♦♦♦♦

‏صبح ها میانگین سنی پارک ها نزدیک ۱۰۰۰ ساله، آدم دو دقیقه میره قدم بزنه حس اصحاب کهف بهش دست میده.

تکست های هفته :

اسکار غم‌انگیز‌ترین عاشقانه هم میرسه به این شاه بیت سعدی. . .
«گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست»

♥♦♦♦♦♦♥

+ چون کسی تو زندگیت نیست منو دوست داری؟
– چون تو رو دوست دارم، کسی توی زندگیم نیست

♥♦♦♦♦♦♥

‏اسکار مهربونترین آدم میرسه به کسى که وقتى خوابیدى میاد در اتاقتو میبنده تا صدا اذیتت نکنه

♥♦♦♦♦♦♥

باید کسی باشد
که عطرش حواس جمعه را پرت کند
که صدایش ساعتِ ایستاده را بخواباند
و دستانش تقویم را قلقلک بدهد
باید کسی باشد
که ریاضی حالی اش نشود
فلسفه نفهمد
تاریخ را چال کند
و به منطق قهقهه بزند
باید کسی باشد
که مرا به مختصاتش گره بزند
باید کسی که توئی
بیایی و رفتنت را پشت گوشت بیندازی

♥♦♦♦♦♦♥

عصر جدول هاى خالى،
پارک هاى این حوالى
پرسه هاى بى خیالى،
نیمکت هاى خمارى
رو نوشت روز ها را،
روى هم سنجاق کردم:
شنبه هاى بى پناهى،
جمعه هاى بى قرارى

♥♦♦♦♦♦♥

مریم: میخوای بدونی کجا میرم؟
پرویز: بیشتر دوست دارم بمونی.

♥♦♦♦♦♦♥

گر تو
همراهم نباشی‌ وای‌ِ من…

♥♦♦♦♦♦♥

پنجشنبه ای که فردایش
اردیبهشت میرسد را
باید گذاشت روی سر….
حلوا حلوایش کرد….
قربان قد و بالایش رفت….
و آهسته در گوشش گفت:
پنجشنبه جان،
چشم و دلت روشن
عجب بهارنارنجی
زاده ای…!

 

نکته های این هفته :

‏سعدی حقیقت رو گفته :
هر که را  زر در ترازوست زور در بازوست !

♥♦♦♦♦♦♥

مراقب شمعدانی هایت باش,
اردیبهشت,
ماه عاشقی های بی ملاحظه است!

♥♦♦♦♦♦♥

بزرگترین خطر زندگی خطر نکردن است.

 کوتاه اما جالب :

‏یکی از سؤالاتی که از قرن‌ها پیش هنوز پاسخی نداشته این سؤالِ سعدی بوده؛
” چون دوست دشمن است شکایت کجا بَریم؟! ”

♥♦♦♦♦♦♥

کور بهتر می بیند.
چرا؟
چون چشمش به کارِ دیگران نیست، چشمش به کار خودش است،
چشمش به معرفت خودش است…

♥♦♦♦♦♦♥

اگر ندانیم که می میریم طعم زنده بودن را نمی توانیم بچشیم و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است. روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد‌‌:« تا این لحظه نفهمیده بودم، زندگی چه زیباست»
تاثر آور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟

♥♦♦♦♦♦♥

من فقط دوسش داشتم؛ میدونم قشنگ نگفتم، میدونم خیلی ساده بود، ولی آخه من که شاعر نیستم…
با ساعت ها دعوا داشتم، لعنتیا چقدر دیر میگذشتن وقتی که در انتظار دیدنش بودم، چقدر هم زود میگذشتن وقتی در کنارش بودم!
با آدمهای شهر مشکل داشتم، چقدر قبل از اومدنش هیچکس شبیهش نبود، چه بعد از رفتنش همه شبیهش شدن، همه رو شکل اون میدیدم!
با خودم سر جنگ داشتم، یه جنگ نابرابر بین عقل و دل، جنگ بین بودن و نبودنش، آخر هم نفهمیدم کدومشون برد!
من صداشو دزدکی ضبط کرده بودم، ملودی روزام شده بود، لالایی خوابم، نوای صبح بخیرم!
من خندشو دزدکی عکس گرفته بودم، شیرینی تلخیام بود، روح بخشِ تنهاییام!
من…
من فقط دوسش داشتم، ولی خوب نتونستم بگم! هنوز هم خوب نمیتوم بگم!
آخه، من که شاعر نیستم…

♥♦♦♦♦♦♥

مردی تلاش می کرد که قاطرش را وارد مسابقات اسب سواری کند.
مسئولین مسابقه به او گفتند: قاطر تو شانسی برای موفقیت ندارد.
مرد پاسخ داد: می دانم، اما همنشینی با اسب های اصیل می تواند برای او مفید باشد.

هم نشینی با برندگان، از شما یک برنده می سازد.

داستان کوتاه انگلیسی :

Many years ago in Verona, Italy, there were two families. These families are always fighting. The Montagues have a son, Romeo. The Capulets have a daughter, Juliet.
One night the Capulets have a party and Romeo goes. He meets Juliet and they fall in love. Juliet’s cousin, Tybalt, sees Romeo and is very angry. Romeo and Juliet talk and decide to get married. They know that their families will be very angry so they go to Friar Lawrence and are married in secret.
The next day, Tybalt sees Romeo. He is still angry with Romeo and wants to fight him. Romeo doesn’t want to fight but his best friend, Mercutio, does. “If you won’t fight him, I will!”. Mercutio fights Tybalt. Tybalt kills Mercutio! Romeo is so upset he fights Tybalt and kills him too!
The Prince of Verona is very angry and sends Romeo away. Juliet goes to Friar Lawrence for help. “Here is a special drink. You will sleep for two days. Your family will think you are dead but you will wake up. Then you and Romeo can be free together.”
Friar Lawrence sends Romeo a letter to tell him the plan. But Romeo doesn’t get the message. He hears that Juliet is dead!
Romeo is so upset he buys some poison and goes to see Juliet. “Now I will stay with you forever.” Too late, Juliet wakes up! She sees what happened. “Oh no! You didn’t leave any poison for me but here is your knife.”
Romeo and Juliet are both dead. Friar Lawrence tells the Capulets and Montagues what happened. They are so sad they agree not to fight any more.

سال‌ها پیش در شهر ورونا در ایتالیا دو خانواده زندگی می‌کردند. این دو خانواده همیشه در حال جنگ ‌و دعوا بودند. مونتگیوها پسری به اسم رومئو و کاپیولتها دختری به اسم ژولیت داشتند.
شبی کاپیولتها مهمانی می‌دهند و رومئو به آنجا می‌رود. او ژولیت را می‌بیند و آن‌ها عاشق هم می‌شوند. تیبالت پسرعموی ژولیت رومئو را می‌بیند و بسیار عصبانی می‌شود. رومئو و ژولیت با هم حرف می‌زنند و تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند. آن‌ها می‌دانند خانواده‌هایشان خیلی عصبانی خواهند شد، پس پیش راهب لارنس می‌روند و پنهانی ازدواج می‌کنند.
فردای آن روز تیبالت رومئو را می‌بیند. هنوز از دست رومئو عصبانی است و می‌خواهد با او دعوا کند. رومئو نمی‌خواهد با او درگیر شود اما مرکوتیو بهترین دوست او قصد دعوا دارد. «اگر تو نمی‌خواهی دعوا کنی من به‌جایت دعوا می‌کنم.» مرکوتیو با تیبالت درگیر می‌شود، تیبالت مرکوتیو را می‌کشد. رومئو به حدی ناراحت می‌شود که با تیبالت درگیر شده و او را می‌کشد.
شاهزاده‌ی ورونا بسیار خشمگین شده و رومئو را تبعید می‌کند. ژولیت برای کمک نزد راهب لارنس می‌رود. راهب لارنس به رومئو می‌گوید: «این را بگیر. یک شربت خاص (جادویی) است. دو روز تو را به خواب می‌برد. خانواده‌ات فکر می‌کنند تو مرده‌ای اما تو از خواب بیدار می‌شوی. پس‌ازآن می‌توانید آزادانه با هم زندگی کنید.»
راهب لارنس نامه‌ای برای رومئو می‌نویسد تا از نقشه با خبرش کند. اما نامه به دست رومئو نمی‌رسد. او می‌شنود که ژولیت مرده است! رومئو به حدی غمگین است که زهر می‌خرد تا (خود را بکُشد و) به دیدن ژولیت برود. رومئو به ژولیت می‌گوید: «حالا تا ابد با تو خواهم بود.» و زهر را سر می‌کشد. ژولیت چشم باز می‌کند! دیگر دیر شده. او می‌بیند که چه اتفاقی افتاده است. «آه نه! همه زهر را خورده‌ای و چیزی برای من نمانده اما چاقویت اینجاست.»
رومئو و ژولیت هر دو می‌میرند. راهب لارنس به خانواده کاپیولت و مونتگیو می‌گوید که چه اتفاقی افتاده است. آن‌ها به حدی غمگین می‌شوند که توافق می‌کنند دیگر جنگ ‌و دعوا را کنار بگذارند.

میدونستی؟؟؟

اگه از هیچ کسی انتظار نداشته باشی همه آدما خوب هستن

♥♦♦♦♦♦♥

زمانى که یک تکه شکلات را بدون مزه مزه کردن و چشیدن در عرض چند ثانیه میخورید، چند دقیقه بعد سراغ تکه بعدى خواهید رفت!
چون طعم آن قبلى هارو به درستى نفهمیدید…

♥♦♦♦♦♦♥

هرچه سن بالاتر میرود پوست نیز نازکتر و خشک تر میشود به همین دلیل اهمیت نوشیدن آب با بالا رفتن سن افزایش می یابد.

♥♦♦♦♦♦♥

می دونستی آب اناناس ۱۰ برابر قوی تر از شربت سرما  خوردگی است؟!

یک دونه آناناس بخرید و باهاش کلی آناناس دیگه مانند گیاه خانگی پرورش بدهید..

♥♦♦♦♦♦♥

معجزه عسل و دارچین

کاهش کلسترول و جلوگیری از حمله قلبی
به شاهرگ و سیاهرگ قدرت میبخشد
از بین بردن میکروب مثانه
درمان دندان درد
درمان سینوزیت و سرماخوردگی
درمان زخم معده
تقویت سیستم بدنی

 

حال و هوای هفته هم به پایان رسید امیدوارم که خوشتون اومده باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.