حال و هوای هفته:
سلام بازم با مطلب حال و هوای هفته اومدم خدمتتون. توی این مطلب که به صورت هفتگی منتشر میشه من براتون تکست های جدید و ناب نکاتی مهم برای زندگی ، موزیک هفته به همراه تکست و عکس نوشته اختصاصی صورتی ها ، داستاه های کوتاه و جالب و کلی مطالب دیگه … امیدوارم که خوشتون بیاد ♥♥♥ جمعه خوبی رو براتون آرزو دارم و دوست دارم توی این روز بهترین اتفاقا براتون بیوفته ♥♥
حال و هوای هفته
آهنگ هفته :
نام آهنگ : بهار بهار
خواننده: ناصر عبداللهی
متن آهنگ بهار بهار از ناصر عبداللهی :
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدو اورد از تو کوچه تو خونه
خیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه منتظر یه مهمون
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود
آخ که چه زود قلک عیدیهامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفها رو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف که از حرفهای من کتاب شد
حیف که همش یوال بی جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود
چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت
عکس نوشته مجله صورتی ها :
طنز و جوک های هفته :
به نظرم تا جایی موهاتون رو کوتاه کنید که بشه گفت:
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر، لای موهای تو گم کرد خداوندش را
♦♦♦♦♦
راستش دلیل اینکه دوست نداریم مهمونا از کار و ازدواج ودرسمون بپرسن اینه که یه مشت لوزر بدبختیم
و الا اگه منم دوتا اسکار گرفته بودم میگفتم همش بپرسن
♦♦♦♦♦
دختری که موقع بلند شدن از رستوران مابقی نوشابه رو برداره زن زندگیه ولی بخوای طلاقش بدی زندگیت هم مثل اون نوشابه میبره
♦♦♦♦♦
البته زشت داریم تا زشت!
زشت دوربینی (کسانی که تو عکس زشت میفتن)
زشت آینه ای (کسانی که حتی در آینه هم زشتن)
من فصل مشترک دو گروهم
♦♦♦♦♦
سلامتی همه آنلاینا
شمال نرفتهها
بی برنامه ها
♦♦♦♦♦
آدم به دلش چجوری حالی کنه ساعت جلو رفته باید یه ساعت زودتر بیدار شه
♦♦♦♦♦
دقت بفرمایید پذیرایی عید مطلقاً کار صرفاً زنانه نیست.
و پذیرایی رو صرفاً نباید از بزرگترها شروع کرد بچه ها مشتاق تر و در اولویت ترن.
تکست های هفته :
ما هر چه دویدیم به چیزی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
♥♦♦♦♦♦♥
-چند سالته؟؟
+وقتی سرحالم ۱۵سال وقتی خسته ام ۳۰سال
-الان چند سالته؟؟
+هزار سال.
♥♦♦♦♦♦♥
کتاب خوندن زیر پتو کنار شوفاژ و پنجره یکم باز به خیابان بارانی خیلی حال میده. عجیبه سرطانزا نیست.
♥♦♦♦♦♦♥
ما دو پیراهن بودیم،
بر یک بند…!
یکی را باد برد…
دیگری را باران هر روز
خیس میکند!
♥♦♦♦♦♦♥
آدمای زیادی میان تو زندگیت
که تو از دستشون بدی ،
تا خودتو پیدا کنی!
♥♦♦♦♦♦♥
انگشت شمارن آدمایی که بفهمن دوستشون داریم و آدم بمونن
من بهشون میگم عشق، خانواده هم صداشون میکنن!
♥♦♦♦♦♦♥
جنی:تا حالا رویایی داشتی در مورد اینکه قرار کی بشی؟
فارست:من قرار کی بشم؟
جنی:آره
فارست:مگه من قرار نیست خودم باشم؟
♥♦♦♦♦♦♥
تو بچگی عاشقی نکنید
تو عاشقی بچگی نکنید
نکته های این هفته :
فقط زمانی که تنها یه راه پیش روی زندگیت مونده باشه، میفهمی سابق چقدر خوشبخت بودی
♥♦♦♦♦♦♥
میدونید چرا بعضی از ما بهسختی خوشحال میشیم؟
چون به چیزایی که موجب ناراحتیمون میشن، چسبیدهایم!
♥♦♦♦♦♦♥
خوشبختی
از نگاهِ هرکسی،
معنایی متفاوت دارد.
اما از نظر من
آدمهایی خوشبختند که
عشق به موقع به سراغشان بیاید …
♥♦♦♦♦♦♥
دونه ای که نخواد رشد کنه ؛
هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی
فقط بیشتر می گنده …
کوتاه اما جالب :
کنار تیرِ چراغ برق، زیر شاخه های درخت بیدی که از خانه ای قدیمی بیرون زده بود ایستاده بودم و یک پایم به دیوار و پای دیگرم به زمین منتظر بودم از خانه بیرون بیاید.
باران گرفته بود همه جا را، چشم دوخته بودم به پنجره ی اتاقش و با ولع بوی نمِ بهار را نفس میکشیدم که دیدم تکیه داده به درب و زل زده به صورتم! نگاهش که کردم گفت ده دقیقه است مشغول تماشایت هستم، حواست پرتِ باران بود، شبیه شخصیت های فیلم های ایرانیِ دهه پنجاه دل میبری چرا نامرد؟ گناه ندارم؟
فقط سیگار کنج لبَت کم است!
سیگاری آتش زدم و به همان سبکی که دلش رفته بود گفتم:
داشتیم پنجره خونتونو دید میزدیم بانو،
حتی اگه بارون بالا بیاد تا سرِ زانو، ما واسه دیدنت منتظر میموندیم، درسته درس مرسِ درست و حسابی نخوندیم،شاگردِ نونوا اکبریم ولی چشم ابرویِ شمارو ازبریم، همیشه گفتن از قدیم….
وسط بداهه گفتن هایم بودم که نگاهی به چپ و راستِ کوچه انداخت و دوید سمتم و سفت بغلم کرد!
درِ گوشش گفتم لباس گرم میپوشیدی جانم، سرما میخوری! مقصدمان نامعلوم است! هوای بهار هم قابل پیش بینی نیست! گاه ابری ست و گاه آفتابی و گاه طوفان و باد و بوران! نکند میانه ی راه سردت شود، بخواهی ادامه ی مسیر همراهی ام نکنی!
میدانی من این مسیر را بدون تو بلد نیستم، همراه تو بودی که قصدِ آمدن کردم، نکند تا آخر این راه همراهی ام نکنی! من در این مسیر انقدر حواسم پرتِ تو شده که راهِ برگشت را هم بلد نیستم، اگر رهایم کنی میانه ی راه بلاتکلیف و سر در گم میمانم.
هوای مسیرمان بهاری ست جانم! کاش لباس گرم میپوشیدی که سردت نشود!
.
از آغوشم که جدا شد زل زد به چشمانم، خنده اش کمرنگ شده بود و در چشمانش ترس و اضطراب موج میزد!
دستانم را محکم چسبید و زدیم به راه، مقصدمان معلوم نبود، نمیدانم کجای مسیر بودیم که باران شدت گرفت، بارانی ام روی دوشش انداختم، نمیدانم کجای مسیر بود که دستانم را رها کرد و دستانش را در جیبش گذاشت، سردش شده بود اما نمی گفت، نمی گفت چون گوشزد کرده بودم هوای مسیرمان بهاری ست اما هوس کرده بود تنش را بدهد به بهار، هوس کرده بود!
نمیدانم کجای مسیر بود که حس کردم قدم هایش با قدم هایم همخوانی ندارد، مسیرمان مه آلود شد، بادِ سردی میوزید، خواستم دوباره دستانش را بگیرم اما کنارم نبود، برگشتم و دیدم با فاصله از من ایستاده، صدایش نامفهوم بود…
میگفت دیگر توان ادامه دادن ندارم، هوس کرده بود تنش را بدهد به بهار، هوس کرده بود، رهایم کرد، مسیر بازگشت را نمی دانستم، سر در گم ماندم و دیگر هیچ وقت هوای بهار را بلد نشدم…
♥♦♦♦♦♦♥
مرد و زنی دختر و پسری متاهل داشتند
مرد تصمیم گرفت دم نوروز احوالی از بچه هایش بپرسد. اول به خانه ی دختر رفت و گفت چونی ملوسک بابا، ایام به کام است عایا؟
دختر گفت پدر عزیزم دعا کن برف و باران و بوران کلاه از کله ی مردمان بکند. آخر زمستان پالتو و بوتی مارک با ۷۵ درصد آف خریده ام که چشم خواهر شوهر و جاری ام را بترکاند. اگر هوا خوش باشد هرگز آن را نخواهند دید و خودم خواهم ترکید
مرد سپس به خانه ی پسرش رفت و احوالش را پرسید. پسر گفت بابا، بابا جون، بابا تو را به خدا دعا کن عید آفتابی باشد نصف پول عیدی ام را خرج کت تک و تی شرت کرده ام، اگر این عید نپوشمشان حسابی کنف شده و به فناک کبری خواهم رفت
مرد چون به خانه برگشت مورد سین جیم زنش قرار گرفت که بچه ها چونند؟ مرد گفت هوا هر چه باشد برای ما پس است مگر اینکه بگوییم گور بابای بچه ها، لتس لاو ایچ آدر بیبه
♥♦♦♦♦♦♥
مادر بزرگم همیشه میگفت: چاه ،دستی پر نمیشه. اون وقتا سنم کم بود و معنی حرفشو نمیفهمیدم.
میپرسیدم عزیز یعنی چی ‘چاه دستی پر نمیشه’؟
با همون لهجه ی کاشونی میگفت: یعنی اگر چاهی خشک باشه، هر چقدرم توش آب بریزی نمیتونی ازش آبی برداری.
خود ِچاه باید آب داشته باشه.
امروز توی این سن و سال معنی اون حرفو کاملا میفهمم. اگر آدمی دوستت نداشته باشه، هر کاری هم براش بکنی، دوست نخواهد داشت. آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی. رفتنی رو اگه دنیاتو هم به پاش بریزی، میره…
خدا بیامرزتت عزیز
چاه هیچ وقت دستی پر نشد…
♥♦♦♦♦♦♥
-گفتم : محمود میدونی فرق بین خواب و واقعیت توو چیه؟
-گفت : نمیدونم، توو چیه؟
-گفتم : اینه که توو خواب با خیال راحت هی سیگار میکشی و نگران رگای قلبت نیستی که بگیرن
-گفت : اینکه خوب نیست بابک!
-گفتم : خب، تازه پیرهنتم بو سیگار نمیده دیگه، مگه بده؟!
-گفت : بد که نیس …
-گفتم : پَه چی؟
-گفت: آخه قسمت بدش اونجاس که بعدِ اینکه بیدار بشم
به همون دلیل که توو خواب براش سیگار میکشیدم
میشینم لب پنجره، تا صبح یه پاکتِ دیگه می کشم.
♥♦♦♦♦♦♥
مادرم سه قانون داشت:
عاشق شو، عاشق بمان و عاشق بمیر …
بابا می خندید و مثل تمام مَردهای آن روزها، عشق را کیلویی چند صدا می زد!
خواهرم، قانون اول را خیلی دوست داشت…
آنقدر زیاد که هر روز لابه لای فرمول های ریاضی و حساب چند بار مرورش می کرد تا شاید مردی پیدا شود برای اثباتش…
برادرم، دومی را… مادر زادی عاشق بود…
گنجشک های لب ایوان را ” خاتون ” صدا می کرد و به شمعدانی های روی طاقچه می گفت: ” بانو ”
و حوض حیاط، چقدر شبیه قانون سوم بود!
هیچ وقت آب نداشت ولی از هر طرف که نگاهش می کردی دو ماهی سرخ را همیشه توی ذهنش می رقصاند …
من اما آدمی بودم ” قانون مدار ” عاشقت شدم، عاشقت هستم…
و این عشق ات…
راستی من چند وقتی هست که مُرده ام! …
مگه میشه؟ مگه داریم؟
اگر در مسافرت عید ساندویچ یا پیتزا خوردید و دچار مسمومیت شدید سریعا چند حبه سیر بخورید
سیر مسمومیت رو ازبین میبره.
میدونستی؟؟؟
اگر میخواهید بهتر شوید باید خودتان را هل دهید.
اگر خودتان را هل دهید زمین میخورید. اگر زمین نخورید خودتان را هل نداده اید.
زمین خوردن بخشی از بهتر شدن است.
♥♦♦♦♦♦♥
واحد اندازه گیری انسانیت
دست هایی است که گرفتیم
گره هایی است که از مشکلات دیگران باز کردیم
دلهایی است که به دست آوردیم.
♥♦♦♦♦♦♥
برای براق شدن کفشتان پوست موز روی آن بکشید و سپس با دستمال پاک کنید
♥♦♦♦♦♦♥
اگر وزن شما روى زمین ۱۰۰ کیلوگرم است، وزن شما در مریخ ۳۸ کیلوگرم و در ماه ۱۷ کیلوگرم مى باشد. در واقع شما چاق نیستید فقط سیاره اشتباهى پیاده شده اید.
♥♦♦♦♦♦♥
مصرف آب گرم با لیمو به هنگام بیدار شدن از خواب، میتواند سیستم گوارش بدن را حمایت کند
پلی فنولی که در لیمو وجود دارد افزایش وزن را سرکوب میکند و از تجمع چربی در بدن جلوگیری می نماید
حال و هوای هفته هم به پایان رسید امیدوارم که خوشتون اومده باشه
مرسی واسه من خیلی جالب بودن
در پاسخ به M… : تشکر دوست عزیز ♥♥♥
عالییی عالییی فقط کاش میشد اهنگاروهم ذخیره کرد
در پاسخ به شقایق : تشکررر♥♥ برسی میکنیم اگه امکانش بود امکان دانلود هم اضافه میشه