اشعار کوتاه فریدون مشیری

اشعار کوتاه فریدون مشیری

صورتی‌ها: پیش از این در مورد فریدون مشیری این شاعر و عالم ایرانی برای شما مطالبی را بیان کرده و حتی جملات کوتاهی از آن را نیز تهیه کرده بودیم. در این مطلب قصد داریم اشعار کوتاه فریدون مشیری را تقدیم شما عزیزان کنیم. این مجموعه شامل: دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری، تک بیتی های عاشقانه فریدون مشیری می‌باشد که امیدواریم مورد پسند قرار گیرد.

اشعار کوتاه فریدون مشیری

اشعار کوتاه فریدون مشیری

♥♥ فریدون مشیری عاشقانه ♥♥

ز عشق آغاز کن تا نقش گردون را
بگردانی
که تنها عشق سازد نقشِ گردون را
دگرگونش

♥♥ اشعار کوتاه فریدون مشیری ♥♥

ببار ای آسمان امشب
که قلبم باز بی تاب است
نه روز آرامشی در دِل
نه شب در چشم من خواب است..

♥♥ تک بیتی های عاشقانه فریدون مشیری ♥♥

ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا
نرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا
گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:
بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا
بوی محبوبه شب، بوی جنون پرور عشق
وه، چه جادوست که از هوش بَرَد بوش مرا
بوی محبوبه شب، نغمه چنگی ست لطیف
که ز افلاک کند زمزمه در گوش مرا
بوی محبوبه شب همچو شرابی گیراست
مست و شیدا کند این جام پر از نوش مرا
بوی محبوبه شب جلوه جادویی اوست
آنکه کرده است به یکباره فراموش مرا

دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری

دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری

♥♥ دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری ♥♥

به گریه گفتمش : “از بوسه ای دریغ مدار”
به خنده گفت که: این باده را به خواب بنوش..

♥♥ اشعار کوتاه فریدون مشیری ♥♥

باد نجوا می کند در گوش برگ
سر در آغوش گلی دارم
کنار چتر بید
راه دوری نیست
پیدایم کنید

♥♥ تک بیتی های عاشقانه فریدون مشیری ♥♥

نمیخواهم که باسردی،
چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغِ
محبت آشنا خواهم
چنان با جان من ای غم،
درآمیزی که پنداری
تو از عالَم مرا خواهی،
من از عالَم تو را خواهم

تک بیتی های عاشقانه فریدون مشیری

تک بیتی های عاشقانه فریدون مشیری

♥♥ اشعار کوتاه فریدون مشیری ♥♥

من از لطافت صبح
من از طراوت نور
من از نوازش آن مهربان،
چنان سرمست،
که گاه، درهمه آفاق، می‌گشودم بال
که مست،
برهمه افلاک، می‌فشاندم دست…

♥♥ فریدون مشیری عاشقانه ♥♥

یک صبحدم نثار تو،گل‌های یاس را از شاخه چیده‌ام
اینک،همیشه یاد تو را می‌پراکند
یاس ِ سپیده‌دم!

♥♥ دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری ♥♥

مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز از من…
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هرچه میل دل دوست
بپذیریم به جان
هرچه جز میل دل او بسپاریم به باد…
آه…باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه ی شیرین افتاد
بیستون بود و تمنای دو دوست…
آزمون بود و تماشای دو عشق…
در زمانی که چو کبک
خنده می زد شیرین
تیشه می زد فرهاد…
نه توان گفت به جانبازی فرهاد، افسوس
نه توان گفت ز بی دردی شیرین، فریاد…
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است..
کار فرهاد برآوردن میل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن،
خواه با کوه درآویختن است…
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
آن که آموخت به ما درس محبت
می خواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی،
به امیدش ببری رنج بسی،
تب وتابی بوَدت هر نفسی،
به وصالی برسی، یا نرسی…
سینه بی عشق مباد!

فریدون مشیری عاشقانه

فریدون مشیری عاشقانه

♥♥ اشعار کوتاه فریدون مشیری ♥♥

از صدای پر مرغان سحر
لاله از خواب گران, دیده گشود
اولین پرتو سیمایی صبح
بوسه بر گنبد مینا زده بود

♥♥ فریدون مشیری عاشقانه ♥♥

به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است
بشناسید خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است…

♥♥ دوبیتی های عاشقانه فریدون مشیری ♥♥

راز عشق خویش را آهسته خوان در گوش من
جستجو کن یارا عشق را در گرمی آغوش من

 

3 دیدگاه برای “اشعار کوتاه فریدون مشیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.