اشعار عاشقانه:
با اینکه دلم گفته
مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و
از عشق تو بیداد..
شهریار
♥♥♥•••♥♥♥
درطریق عشق خار از پا کشیدن مشکل است
ریشه در دل مى کند خارى که در پا مى رود
صائب_تبریزى
♥♥♥•••♥♥♥
چقدر خوب است که همیشه
در زندگیتان کسی را داشته باشید
که حتی در نبودنش هم
باعث لبخندتان شود
آنا_گاوالدا
♥♥♥•••♥♥♥
ﺯﻧﺪﮔﯽ “ﺑﺎﻏﯽ” ﺍﺳﺖ؛
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ “ﺑﺎﻗﯽ” ﺳﺖ…
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ” ﺑﺎﺵ؛ ﻧﻪ ”ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ”…
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ…
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
♥♥♥•••♥♥♥
در دامن شب اسیر تردید شدم
از جانب هر ستاره تهدید شدم
من شاعـر شبـتـرانه هایم امــا…..
در ظلمت شب عاشق خورشید شدم
♥♥♥•••♥♥♥
همه هیچ اند اگر یار
موافق باشد
شوریده_شیرازى
♥♥♥•••♥♥♥
آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد
هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد
سیمرغ دل عاشق در دام کجا گنجد
پرواز چنین مرغی از کون برون باشد
حضرت_مولانا
♥♥♥•••♥♥♥
صبح است و هوای دل من مثل بهار است
پلکی بزن و صبــح بخیر غــــزلم باش
♥♥♥•••♥♥♥
رقص گلهای شقایق دیده ای؟
حالت چشمان عاشق دیده ای؟
محو پرواز کبوتر گشته ای؟
از نگاهی تو مکدر گشته ای؟
با قناری ها تو دوبیتی خوانده ای؟
خنده ای را بر لبی بنشانده ای؟
محض یارت کوچه ای گز کرده ای؟
فارغ از دنیا دمی حظ کرده ای؟
گر چنین با زندگی سر کرده ای!
درس عشقت را تو از بر کرده ای…
♥♥♥•••♥♥♥
بر لبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجهٔ دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید
فروغ_فرخزاد
♥♥♥•••♥♥♥
من میوه ی افتاده ی از شاخه ی عشقم
محکوم به پاییز و خزانم به چه قیمت؟
روزی همه جا صحبتِ من بود، ولی حیف
بردی همه ی نام و نشانم به چه قیمت؟
♥♥♥•••♥♥♥
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصهٓ عشقت گرهی باز شود
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
.
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
فاضل_نظری
♥♥♥•••♥♥♥
گفتم به هیچ کس
دل خود را نمی دهم
اما دلم برای همان
هیچ کس گرفت
فاضل_نظری