اشعار عاشقانه سری دوازدهم

اشعار عاشقانه

اشعار عاشقانه سری دوازدهم :

اشعار عاشقانه

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد…

.
.
.
.
.

امشب از شبهای تنهاییست رحٖمی کن بیا
تا بخوانم بـر تـو امشب دفتر سودای من

مولانا

.
.
.
.
.

در عشق حسد برند شاهان
زان روی که عشق شمع دل‌هاست
پا بر سر چرخ هفتمین نه
کاین عشق به حجره‌های بالاست

مولانا

متن عاشفانه

جان را چه خوشی باشد؟
بی صحبتِ جانانه …

هشیار مباش زان که هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
میری مطلب که میر مجلس
گر چشم ببسته‌ست بیناست

مولانا

.
.
.
.
.

نیست
از
عاشق
کسی
دیوانه‌تر
عقل از سودای او کورست و کر

مولوی

.
.
.
.
.

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

حافظ

عکس عاشقانه

دل چه دنیای قشنگی دارد.
بزرگ میشود
عاشق میشود
تنگ میشود
میشکند
میگرید
میریزد
میتپد و میمیرد
چون “می ایستد” تمام میشود.

.
.
.
.
.

نـشٖـانـم‌ بـی ‌نـشـان ‌بـاشـد مکـانـم لامکـان ‌ بـاشـد
نه‌ تن‌ باشد نه‌ جان‌ باشد که‌ من‌ خود جان‌ِ جانانم

مولانا

.
.
.
.
.

و تنهاییِ من
شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی‌کرد،
و خاصییت عشق
این است …

سهراب_سپهری

.
.
.
.
.

اندر طلب یار چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بیگانه شدم

او علم نمی‌شنید لب بر بستم
او عقل نمی‌خرید دیوانه شدم

مولانا

متن عاشفانه

ای داد از این دوری و

از عشق تو بی داد …

شهریار

.
.
.
.
.

اده یِ عـشٖـق و محبت ز سبویی دگر است
آب این باغ فـرح بخش ز جـویی دگر است
نه  عجب  گر  دل من بـرد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر ز سویی دگر است

اخوان_ثالث

.
.
.
.
.

بعضی وقت‌ها روزگار
یکی طوری می‌سوزونتِت که
هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن!
بعضی وقت‌ها هم
یکی طوری خاموشت می‌کنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن!

خسرو_شکیبایی

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.